دادخواهي يعني اين گونه حرفها، نه آن شوآفهاي مهوع يك نفوذي خودشيفته به نام ايرج مصداقي!!
روز سوم شهریور در جریان پرفورمانس خانم گيسو شاكري كه نقش مادر يك شهيد را
ايفا مي كرد، مادر دو تن از شهيدان قتل عام 67 به حركت درآمد و به طور خودجوش
ابتدا حرفهايش را زد و سپس اشعاري از فرزند شهيدش كه در زندان سروده بود را خواند.
مادر همدم امامی مادر دو شهید سرفراز محسن و ساسان سعید پور در ادامه شعر
ساسان شهید را که در بند ۲۰۹ سروده بود میخواند، آخر او مادر است و همه شعر پسرش
را حفظ کرده است .
در ادامه حرفهای مادر همدم شعر کامل قهرمان شهيد آزادي ساسان سعيدپور را من به اين اين متن افزوده ام(شعري به نام دریا ) میگذارم.
من حتی یک
وسیله اش را نداشتم، حتی پیراهنش را هم ندیدم که بویش را بشنوم.
پیراهنش را
نداشتم که بویش را بشنوم.
من هیچی ازش
ندارم، ای مردم این دنیا بشنو!
بشنو صدای
۱۲۰۰۰۰ هزار
معامله نکنید
با خون بچه های ما.
نکنید دیگه،
بجای نفت خون میخورید!
از خوردن خون
بهترین جوانهای ما دست بردارید،کسانیکه ادعای حقوق بشر میکنید،کجايید شماها؟!
کجايید؟
کجايید شما
ها؟! کجايید؟
حقوق بشر!
سازمان ملل! چهل ساله داد میزنم، فریاد!
فریاد میزنیم
کجايید؟بسه دیگه،بس کنید جنایت را! بس کنید!
مادران داغدار
۹۶ و ۹۸...
بس کنید
...دیگه بس کنید
بشنویید صدای
پسر مرا:
غروب افتابی
در کنار ساحلی خونرگ
یک ساحل نشینی
با دلی پردرد
نظاره مینمود
آن صحنه های غم
که ناگه جمع
مرغان سبکبال سپید اندام خوش آوا
زدند فریاد
بپاخیز ای
فروبنسشته بر خارا
شبی اینگونه
ظلمانی
جدا افتاده ای
از صحبت یاران
مگر آهنگ راهت
نیست؟
مگر عزم پگاهت
نیست؟
***********
متن كامل شعر «دریا»
سروده قهرمان شهيد آزادي ساسان سعيدپور
***********
غروب آفتابی در کنار ساحلی خونرنگ
یکی ساحل نشینی با دلی پردرد
نظاره مینمود آن صحنه های غم
که ناگه جمع مرغان سبکبال سپید اندام خوش اوا
زدند فریاد
بپاخیز ای فرو بنشسته بر خارا
شبی اینگونه ظلمانی
جدا افتاده ای از صحبت یاران
مگر آهنگ راهت نیست
مگر عزم پگاهت نیست
مگر نشنیده ای گلبانگ طوفان را
به خود بنگر ای ناظر
جامه فکرت سیاه آمد در این سرداب
قصد نداری جامه ات شویی درین دریا
یا از این سردابه سرد و سکوت سهو
پرکشی آن سوی ساحل ها
صدا نالنده پاسخ داد
که ای مرغان دریایی
قصد دارم رهگذار مقصد فردای خود باشم
وین ره دشوار را یکسر به پای جان بپیمایم
یا که حتی مهجه ام(1)را بر گل لاله بیافشانم
ولی برگو چگونه، با کدامین توشه راهم را بیاغازم
مرغ دریا پاسخش گفتا که ای ناظر
بایدت برگیری از تن جامه خود را
سپس با آن زلالین آب
بشویی همه هر گرد و خاک تیره جان را
بدین سان اندک اندک تا شنا کردن فراگیری
و بتوانی که با عفریت تن پولاد شب
این خصم انسان، سخت بستیزی
خلاصه گویمت ناظر
که ره خود گویدت
باید که چون آنسوی ساحلها
فراخیزی فراخیزی...
ساسان (مسعود) سعیدپور
پائیز ۱۳۶۰ – بند ۲۰۹ زندان
اوین
********
( مهجه:(به معني روح و روان است(1)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر