خبرها و دیدگاهها در مسیر سرنگونی فاشیسم دینی

وقاحت و دريدگي يك مأمور رژيم به نام مسعود بهنود

مسعود بهنود: «روزنامه‌نگار بودیم و از اعدام‌های دهه‌ی 60 خبر نداشتیم».
اين درسي است كه بهنود شارلاتان از شارلاتان ديگري به نام ميرحسين موسوي ياد گرفته است كه خبر نداشتم!!
در سال‌های 60 روزنامه‌ها خبر برخی اعدام‌ها را منتشر می‌کردند، سیمای اسلامی از «توبه» زندانیان درهم شکسته و از حکم‌های اعدام خبر می‌داد.


اما اين مردك وقيح شارلاتان ميگويد: «روزنامه‌نگار» نه روزنامه می‌خواند و نه خبر می‌دید و می‌شنید.
در کشتار 60 نوجوانان بسیاری ازجمله زیر 18 سال را اعدام کردند که نامشان را نمی‌دانستند.
بهزاد نبوی، سخنگوی دولت وقت (اصلاح طلب شارلاتان كنوني) در تلويزيون رژيم گفت دانستن نام این‌ها لازم نبود. «باغی» بودند و حکم «باغی اعدام است».
اما با اين همه شارلاتاني به نام بهنود به عنوان «روزنامه‌نگار» روزنامه نمی‌خواند. خبر نمی‌دید؟




اشتراک:

گواهي بر نقش ميرحسين موسوى در كشتار زندانيان سياسي در سال67



كليپ بالا بخشي از گفتگوي خانم عصمت طالبي درباره پيگيريهايش براي جلوگيري از اعدام زندانيان سياسي در سال67 است.
خوب توجه كنيد: مسئول دفتر ميرحسين به روشنى مى‌دانست كه چه كساني دارند اعدام مى‌شوند، اما ميرحسين جنايتكار مى‌گويد: «خبر نداشتم و در جلسه سران قوا شنيدم».
يا حسين! ميرحسين!!



اشتراک:

هنوزم توده‌‌اى هستي و همراه امام!!

«عمليات آزاديبخش كانون‌هاي شورشي» يا «ماجراجويي»؟


اين متن كه عكس آن را در بالا مي بينيد، باقيماندگان خائن، حزب خائن توده در يك كانال تلگرامي منتشر كرده اند.
قبل از هر چيز توده‌يي هاي خائن دزدي كرده‌اند و با تلاش زياد عكسي از عمليات كانون هاي شورشي به دادگاه شيراز منتشر كرده‌اند كه همه علائم و آرم‌هاي مجاهدين خلق و سيماي آزادي را از آن زدوده اند.(در حالي كه همه مي دانند اين عمليات عليه دادگاه انقلاب شيراز، كار واحدهاي شورشي مجاهدين خلق بوده است).
توده‌اي ها باز هم رژيمي بودن خودشان را نشان داده‌اند كه چقدر از بالاگرفتن عمليات كانون‌هاي شورشي ترسيده اند.
اين جور حرفها را در داخل خود رژيم هم رسانه ها و آخوندها مي زنند. لازم نيست كسي به خاطر اين حرفها خودش را حزب جديدي بنامد. راست راست راه برو و بگو رژيمي هستم. مگر در دهه شصت نمي گفتي: توده‌اي هستم و همراه امام!
يكي به اين مثلا جنازه‌هايي كه اسمشان را حزب توده گذاشته اند بگويد، آخر تو مگر با همان حرفهاي بازرگان در بيدادگاه شاه موافق بودي؟
مگر تا آخرين نفس رژيم شاه، از حمله جوانان به ارگانهاي شاهنشاهي به عنوان «ماجراجويي» پرهيز نمي دادي؟
چنين است كه رژيم و مأموران خارجي و داخلي اش خودشان را لو مى‌دهند.
حالا كه توده‌اى هاى از همه جا رانده و در آن جا (رژيم) مانده، خيلي ترسيده‌اند و طبق معمول، هر كار مبارزاتي جدي و برانگيزاننده مردم را «ماجراجويي» مي‌نامند. چه بايد كرد؟
فيلم عمليات يك واحد از كانون‌هاي شورشي ارتش آزاديبخش ملي ايران، به دادگاه انقلاب شيراز كه حكم قصاص نويد افكاري شورشگر را داده بود، در اين جا دوباره منتشر مى‌كنم.
مدعيان اپوزيسيون بودن و مأموران رژيم كه مي گويند مجاهدين فلان و بهمان هستند، زحمت بكشند و فقط يكي از اين عمليات را انجام بدهند.


اشتراک:

درخشش دختر دردانه‌ي #آيت‌اللهBBC را بنگريد:

در اين كليپ چند نمونه از كاركرد BBC فارسي با چند فقره دم تكان‌دادن براي نظام ولايت فقيه كه #بي‌بي‌رعنارحيم‌پور مجري آن بوده، مستند شده است.


اما در نتيجه‌گيري اشتباه كوچكي هست كه اين گونه نمايش‌ها شايد ناشي از اعتقادات مذهبي مثلا «بي‌بي‌رعنا» يا هر يك از «بي‌بي»‌هاي مأمور در BBC باشد.
از صدر تا ذيل اين رژيم، از خود ولي فقيه گرفته تا مأمورانی مثل اين يا آن «بي‌بي»، اعتقاد و انديشه‌يي جز پول و مال‌اندوزي ندارند.
همان وجه مشترك جناح‌هاي نظام #سرمايه‌داری جهاني که لندن را به قم پيوند مي‌زند.
بي‌بي‌رعنا سرانجام مي‌گويد: «نماز مي‌خوانم چون او [خدا] خواسته»
و لابد اين برنامه را اجرا مي‌كنم چون او يعني «نايب خدا» خواسته!!
مي‌دانيم كه مستر #دومينيك، همسر انگليسي «بي‌بي‌رعنا» چه تجارتهاي كلان در ايران داشته و چه پولها به جيب زده و چرا از نسبت او با اين «بي‌بي» دردانه آيت‌الله نامي در ميان نيست.
براي همين اعتقادشان است كه «بي‌بي‌رعنا»، «#بي‌بي‌فرناز» و «#بي‌بي‌نفيسه» و ديگر «بي‌بي»‌هايي كه در پستوهاي اندروني #آيت‌اللهBBC در آب نمك خوابانده شده‌اند، به صحنه فرستاده مي‌شوند.
اشتراک:

درياى دوغ! (در كارگاه تراشكارى رژيم و حاميانش چه مى‌گذرد؟)

كليپ گزارشي پيوست را ببينيد و بشنويد. اين گزارش گوياي وضعيت زار و نزار رژيم فاشيسم ديني حاكم بر ايران است.

(در اين لينك: https://www.facebook.com/Ahmad44mj/videos/961978207658261)

از مشروطیت تا كنون هرگاه ارتجاع و استعمار پشتیبان آن در آستانه جارو شدن از صحنه سياست ايران بوده‌اند، آیت‌الله‌هاي قم و لندن به هم مى‌آميزند و براي «امر مقدس» نجات حكومت ارتجاعي و استبدادي در ايران، هر خشك و تري را به نيش مي‌كشند.
ولي دوران ما با دورانهاي پيشين يكسره ديگرگون است و ديگر نمي‌توانند در دوراني كه انقلاب ارتباطات هر روز مرزهاي نويني را فتح مي كند، اختناق خبری را در فضاي مجازي بلامنازع نموده و مردم را بي‌خبر نگهدارند.
در فضای حقيقي اجتماعي و سياسي ايران هم نيروهايي به ميدان آمده‌اند كه جز به سرنگوني اين حكومت و همه جناحها و دسته‌هاي غارتگرش، رضايت نمي‌دهند.
رزمندگان کانونهای شورشی هم كارزارهاى گوناگون تبليغي، سياسي و نظامي را دم‌افزون بر روي نهادهای دجالگري و سرکوبگري اجرا مي‌كنند.
علاوه بر اوجگيري فعاليتهاي سياسي ايرانيان خواهان سرنگوني رژيم در سراسر دنيا، رژيم به تازگي ضربه‌هاي پياپي سياسي در سطح جهاني و منطقه‌يي دريافت كرد:
دفاع جهاني از حقوق بشر در ايران و محكوميت رژيم از سوي بيشتر كشورهاي دنيا به ويژه بعد از قتل فجيع نويد افكاري.
رژيم به خاطر دخالت‌هايش در لبنان و عراق با سدهاي محكمي از سوي اروپا و آمريكا روبه رو شده و اضمحلال نهايي گروههای نیابتی‌اش در كشورهايي را انتظار مي‌كشد كه زماني «عمق استراتژيك نظام» بودند و غرب هم اين نقش را «حق» رژيم تلقي مي‌كرد.
ضربه سياسي ديگر به استراتژي مفتخورانه رژيم در منطقه، مناسبات نوين و برگشت‌ناپذيري است كه امارات متحده عربي و بحرين راهگشاي آن شدند. روندي كه از سوي ديگر كشورهاي عربي هم ادامه خواهد يافت.
در چنين شرايطي خامنه‌اى كه نمي‌توانست جام زهري كه خميني نوشيده بود را تخطئه كند، باز هم به فرهنگ جنگ و جبهه آويخت و از غوغاي «تحريف» سخن گفت.
آيت الله بي.بي.سي هم با نمايشي در دو پرده، «امدادهاي غيبي» براي نجات رژيم را روي صحنه برد:
پرده يكم:
تا با تفاله‌ها و خنزرپنزري هايي درمانده و پناه برده به رژيم، سياست صلح مجاهدين خلق و شوراي ملي مقاومت ايران را از برابر چشم مردم كنار بزند، وانمود كرد كه گويا اسيراني كه در عراق به مجاهدين خلق پيوسته بودند، در قرارگاه اشرف شرايطي به مراتب بدتر از اردوگاههاي عراق داشته‌اند.
پرده دوم:
با آراستن و پيراستن يك نوار صوتي نخ نما شده از سگ دعواهاي دروني پاسداران در سال 1363 وانمود كرد كه گويا در درون رژيم ولايت فقيه و باندهاي رقيب خميني و خامنه‌اى يا به دست بخشى از همين سپاه پاسداران، «صلح» با عراق يا با دنيا شدني بوده يا هست.
به عنوان يك سياست و تاكتيك هميشگي، آخوندها يك كارگاه تراشكاري ارتجاعي دارند كه سخت مورد حمايت خارجي هم هست. در اين كارگاه تراشكاري، مثل خيلي تراشكارها كه قطعات دستگاههاي صنعتي را به صورت جعلي و دست ساز مى‌تراشند و مى‌فروشند (به قول شادروان احمد كسروى اينها در اين «بافندگى‌ها» استاد مى‌باشند).
اينها هم آلترناتيو مى‌تراشند و به خلق‌الله و خود اروپاييها و آمريكاييها قالب مى‌كنند. غرب هم كه دلش مى‌خواهد اين رژيم سرپا بماند، از اين گونه آلترناتيوها حمايت مى‌كند و بقيه را هم فرا مى‌خواند كه: «حالا همين هم غنيمت است. اين قدر ايرادگيري نكنيد و ماكسيماليست نباشيد. شما داريد زياده‌خواهي مي‌كنيد. سياست دنياي ممكن هاست. شما دنبال نشدنى‌ها و غيرممكن‌ها هستيد!!»
يعني اول سرنگونى را ناممكن وانمود مى‌كنند بعد به ما ايراني‌هاى حقيقى خواستار آزادي و دموكراسي، چنين برچسب مي‌زنند.
اكنون علاوه بر آن‌چه در اين كليپ گزارشي-تحليلي مى‌بينيد، خودتان پرسش‌ها و پاسخ‌هاي نوينى بيفزاييد كه چرا موسوى خوييني‌ها، (كه معروف شده بود به گرانيگاه اصلاحات) همه آنهايي كه به‌طور فزاينده بر نفرتشان از اين رژيم افزوده مى‌شود را به «اصلاح» اين رژيم از درون خودش فراخواند؟ و چرا سرنگوني اين رژيم را تنها سرابي بيش ندانست؟
چرا حدود شصت نفر آدم‌ها‌ى بدنام و برخى گمنام به عفو بين‌الملل فراخوان دادند كه به خاطر انتشار گزارشهايى از جنايتهاي رژيم با همدستي و مشاركت ميرحسين موسوى در كشتار زندانيان سياسى در سال67 به نخست وزير محبوب خمينى «اعاده حيثيت» كند.
چرا در كارگاه تراشكاري ارتجاع و استعمار، از اين يا آن فرد در جناحهاى درونى رژيم يا عوامل اطلاعاتى‌اش، هر روز آلترناتيوهاى جعلى تازه‌يى مى‌تراشند. ولو كه زنداني همين رژيم باشد، ول‌ تا زماني كه از در مسالمت با رژيم، درآمده باشد، براي رژيم قابل تحمل است.
اين توليدها و تراشكارى‌ها براي رژيم هر چه داشته باشد، «درياي دوغ» است.
مي‌گويند فردي كنار دريايي نشسته بود و از يك كاسه كوچك با قاشق چايخورى، ماست برمى‌داشت و در آب دريا مى‌ريخت و آن را هم مى‌زد.
شاهدان صحنه پرسيدند: چكار مى‌كني؟
گفت: دارم دوغ درست مى‌كنم.
گفتند: آخر با يك كاسه در آب دريا؟
گفت: تصور كنيد كه اگر بشود، خودش «يك دريا دوغ» خواهد بود!!
اين است حكايت آلترناتيوتراشي براي يك رژيم پابه گور و رو به سقوط!
اشتراک:

رزا لوكزمبورگ كه بود؟

اين #مستند کوتاه توسط Novara Media تهیه شده و خانم ميترا يوسفي آن را در كانال تلگرامي سمت سرخ ترجمه و زیرنویس كرده است.

این مستند، شناخت بسيار کوتاهی از زندگی، ایده‌ها و مبارزات #رزا_لوکزامبورگ(Rozalia Luksemburg) كه بي‌گمان يكي از برجسته‌ترين چهره‌هاي انقلابي عصر ماست به دست مي دهد. به موضوعاتی همچون رابطه‌ی نظام سرمایه‌داری با نظامی‌گری، پیوند اساسیِ دموکراسی و سوسیالیسم و هم‌چنین مسأله‌ی #فمینیسم در انديشه لوکزمبورگ می‌پردازد. 

درباره‌ی نظريه‌هاي سیاسی و اقتصادی رزا در ادبیات مارکسیستی نقد و نظرهاي بسياري نوشته‌اند. اما شیوه‌ی زندگي و مبارزه‌ی رزا، يگانگي نظری و پيمان راسخش با #مبارزه برای #انقلاب و درک انترناسیونالیستی او همچنان برای مبارزات امروز ما آموزنده و الهام‌بخش است.

اشتراک:

«يا ترك تحصيل كن يا بمير»! اين تعريف آموزش در نظام آخوندي است


در آغاز فصل پاييز دو هفته‌ از بازشدن مدارس با ميليونها دانش آموز در وسط توفان مرگبار کرونا به مي گذرد. با آنکه در سال تحصیلی گذشته، نبودن اینترنت و گوشی هوشمند، تلفاتی به سنگینیِ محروم شدن ۴میلیون دانش‌آموز از تحصیل به جا گذاشت، امسال هم در بر همان پاشنه می‌چرخد و تا همینجای کار معلوم شده نیم میلیون دانش‌آموز حتي برای گرفتن کتاب درسی ثبت‌نام نکرده‌اند.اما تراژدی آموزش كودكان ايران امسال به اين ضايعات و تلفات بسنده نمي‌كند، بلکه به تبعاتی«مرگ‌بارتر» هم انجاميده است.میلیون‌ها دانش‌آموز و معلم بی‌هیچ تجهیزاتی به میدان بیماری و شهریه‌های اجباری و بیگاری و آموزشی بی‌کیفیت کشانده شده‌اند. دیگر گماني به جا نيست که اجبار غیرمنتظره‌ى دولت به حضور دانش‌آموزان در مدارس:اولاً به خاطر خالی کردن جیب مردم از طریق شهریه‌ها بوده است -به تخمینی ۶۰ هزار میلیارد تومان آوردۀ ماليثانیاً با اين روش فوری‌ترین خواست مردم را از «تأمین تجهیزات آموزش از راه دور» به «لغو اجبار حضوری» مي راند؛اين یعنی فرمول همیشگیِ به مرگ‌ گرفتن و به تب راضی کردن!تمثیلی که در عرض فقط چند روز مرگ را به مدارس آورده‌است: از مرگ معلم ۴۲ ساله‌يي در گچساران تا مرگ دانش‌آموز هشت ساله‌يي در گتوند لرستان.آمار ابتلای دانش‌آموزان هم دست كم در صدها مورد تأییدشده و هزاران خانواده بر آمار رسمي مبتلايان افزوده شده.همین رقم «رسمی» را هم باید به عنوان کف شاخص انتقال ویروس در مدارس در نظر گرفت.ولي نه این آمار مرگ و میر و بیماری و نه هشدارهای پیاپی کادر پزشکی ازجمله «انجمن پزشکان کودکان» نتوانسته در روش كاسبكارانه‌ي دولت برای خالي كردن جيب مردمي كه خواهان آينده كودكانشان هستند و به خطر انداختن جان معلمان كه سرمايه‌سازان آينده كشورند، كمترين خللی ايجاد كند.معلمان مجبور به صرف ساعات کار بیشتر، ضمن الزام به حضور در مدارس و زحمت مضاعف برای تولید محتوای اینترنتی هستند؛ حال آنکه نه فقط پولي برای این اضافه‌کاری دریافت نمی‌کنند، بلکه بخشی از مزدشان هم برای شارژ اینترنت و ابزار و ادوات تهيه‌ي محتواي آموزشي هزينه مي كنند.هر اعتراض معلمان به این بیگاری‌ ستمگرانه، با همان جوابی روبه رو مي‌شود که به پرستاران داده شده و در برابر خواست آنها براي استخدام و اختصاص امكانات گفته مي شود: شما فرشتگان زمینی هستید و کارتان در حكم جهاد است!در كنار اين فاجعه ده‌ها معلم زندانی –بعضي‌شان با احکام زندان بالاي ده سال- در اثناي همه‌گيري كرونا در زندان به سر مي برند: معلماني مانند محمد حبیبی که با وجود وضعیت شکنندۀ جسمی و بیماری ریوی، تا همین لحظه حتی از داشتن یک روز مرخصی هم محروم بوده؛ کسی که بیشترین تلاشش را در دفاع از حق آموزش رایگان کودکان انجام داد و به همین خاطر هم چنین مورد غضب ویژۀ حاکمیت قرارگرفت؛ زندانش کردند، بیمارش کردند، اخراجش کردند تا نه فقط صدای شخص او، بلکه صدای هر که را که طلب حق تحصیل رایگان می‌کند خاموش کنند.به اين همه بيفزاييد معلمانی را که برای سرکوب حق آموزش به زبان مادری به زندان افتاده‌اند (زهرا محمدی و عادل عساکره) و بازنشستگانی که به صرف نظر سیاسی، حکومت از شکنجه و محاكمه شان هم نگذشته است (هاشم خواستار و ناهید فتحعلیان).ولي اكنون در ميانه یکی از بحرانی‌ترین لحظاتی که آموزش عمومی چنین زیر يورتمه سود و سرکوب و بیماری رفته و خطر فوری، جان معلمان و کودکان و خطر محروم شدن از تحصیل، میلیون‌ها كودك و نوجوان را تهدید می‌کند، سوال این است که چه باید کرد؟پاسخ به این پرسش را معلمان متشکل در «شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان ایران» به دقت فرمولبندی کرده‌اند. می‌دانند که حکومت حاضر نیست در این وضعیت دست به تأمین و ترمیم وسیع زیرساخت‌ها بزند (نه تجهیز مدارس و نه تجهیزات مخابراتی مناطق محروم)؛ بنابراین یک راه‌حل فوری جلو گذاشتند که دولت می‌توانست با همین زیرساخت‌های ارتباط جمعی (تلویزیون، سی دی، فلش و…) امکان آموزش عمومی از راه دور را فراهم کند. این امکانات در کنار یک کادر مجرب از معلمان و تدوین‌گران می‌توانست آموزشی باکیفیت را با استفاده از فنون مولتی‌مدیا برای بسیاری از کودکان ایجاد کند و آن وقت حضور محدود دانش‌آموزان در مدارس صرفاً برای رفع اشکالات درسی باشد.اما دولت حتی از همین راه‌حل منطقی، شدنی و نسبتاً ارزان هم سرباز می‌زند و دغدغه‌اش می‌شود حذف تصویر دختران از کتاب ریاضی دبستان و ریش گذاشتن برای نقاشی‌های درسی!شبكه آموزش صدا و سیما، روزانه فقط ۱۱ ساعت تولید محتوا دارد؛ حال آنکه برای آموزش عمومی مقاطع اصلی (بدون احتساب هنرستان) نیاز به تولید محتوای روزانه دست كم ۱۴۴ ساعت برنامه‌ي آموزشی است. بنابراین این شبکه ۱۰% نیازهای آموزشی را هم برطرف نمی‌کند و تازه نه فقط به لحاظ کیفیت، استاندارد بالایی ندارد، بلکه حتی از معلمان تدریس‌کننده هم بیگاری می‌کشند و مزدي به آنان نمی‌دهند.فراتر از همه اين ها در کنار ریخت و پاش‌های مالی صدا و سیما، حجم عظیم منابع مالی که برای ساخت سریال‌های زرد و توزیع آن‌ها در شبكه خانگی و سی‌دی‌ها حیف و میل می‌شود ؛ به اين خبر بنگريد كه دولت به راه‌اندازی یک شبكه‌ي تلویزیونی برای فعالیتهای انگلی دلالی در بورس دست زده، تا ببینید که منابع بسی بیش از کافی هم هست؛ اما از اکثریت جامعه و نیازهایشان دزدیده شده!اكنون ديگر روشن است كه مسأله ساده‌يي مثل حقوق آموزش همگانی هم سخت در گرو بازپس گيري این منابع از يك مشت دزد و جاني حاکم در یک مبارزه سياسي و شورشگري همه جانبه براي سرنگوني اين حكومت است.

اشتراک:

«قتل عام آزادي بيان» در مكتب ميرحسين و رهروان!


 

نوشته از: احمد مجد

شب گذشته دوست ديرينم، مهرداد ابوالحمد كه در استراليا پناهنده است، ايميلي فرستاد، حاوي دو نوشته كوتاه شامل كامنت‌هايى كه به دو مقاله (از فرخ نگهدار و علي كشتگر) در حمايت از ميرحسين موسوي در سايت زيتون فرستاده و آنها منتشر نكرده اند.
مهرداد بر آن بود كه آن كامنت‌ها را همراه با روشنگري درباره سرشت ميرحسين و همدستانش منتشر كنم.(به خصوص كه او مي‌دانست زيتونيان به عنوان سلسله جنبانان ميرحسينيان، مقاله من در باره همدستي آيت‌الله بي.بي.سي فارسي با طلبه سابق و لاحق محمدجواد اكبرين، براي تبرئه موسوي از جنايتهايش و حمله سخيفشان به خانم رها بحريني را منتشر نكرده‌اند.
چنين مي كنم و كامنت‌هاي «قتل عام» شده‌ي مهرداد را، درباره ميرحسين موسوي، علي كشتگر و فرخ نگهدار در بخش پاياني همين نوشته خواهيد خواند.
اما به دوست عزيز ديرينم نوشتم كه گرامي! اين خودت بودي كه وقتي نوشته‌ام با عنوان «مرز سرخ عدالت يا مشاطه گري جنايتهاي دهه شصت» را برايت فرستادم كه نظرت را بگويي، بسيار تشويق و اصرار كردي كه حق تقدم انتشار مطلبي در نقد اين ماجرا را به «زيتونيان» بدهم.
خود زيتون هم نوشته بود كه «می‌کوشد در پرونده‌يی ویژه با انتشار مجموعه‌‌ای از گزارش‌ها، گفت‌وگو‌ها و یادداشت‌های تحلیلی از سوی مخالفان و موافقان، به روشن شدن ابعاد دیگری از این ماجرا کمک کند»!
اما «حقيقت» براي روشن شدن شتاب داشت و طي چند ساعت روشن شد كه اين جماعت از خود ميرحسين كه همدست خميني و لاجوردي و ديگران در كشتارهاي دهه شصت بوده و هركس ديگر كه تنش به تن اين رژيم خورده، در آزادي كشي و «قتل عام حقيقت» و «اهل حقيقت» هيچ دست كمي از هم ندارند و رونوشت برابر اصل هستند.
شما در «زيتون» طي دو هفته گذشته هيچ نوشته‌يي نخواهيد يافت كه بتوان آن را از سوي «مخالفان» مشاطه گري براي ميرحسين موسوي و «موافقان» روشنگري عفو بين‌الملل درباره جايگاه ميرحسين موسوي در اين پرونده تاريخي «بزرگترين قتل عام و جنايت ضدبشري بعد از جنگ جهاني دوم كه هنوز كيفر نيافته است» ناميد.(تعبير از جفري رابرتسون، حقوقدان برجسته بين‌المللي و قاضي پيشين دادگاه جنايي سازمان ملل متحد است).
ميرحسين موسوي و رسانه‌هايشان همانند«زيتون» و «كلمه» تنها روايتهاي تازه يي از همان خوي پليد خميني عرضه مى‌كنند. اين‌ها براي بقاي همان رژيم و همان نظام به صحنه آمده‌اند. دعواهايشان با هم، هر چه هم اوج بگيرد باز جنگي بي‌رحمانه ميان گرگهاي يك ساختار سرمايه داري سركوبگر و غارتگر بر سر قدرت و ثروت است.

  • دو «خانواده مقدس» در خدمت شستن دستهاي خونين ميرحسين

يادآوري ضروري اين كه بعد از بيانيه هاي روشنگرانه عفو بين الملل درباره نقش ميرحسين موسوي در كشتار زندانيان سياسي در سال67، هواداران ميرحسين (كه در واقع هواداران تحول از درون يك نظام فاسد و كشتارگر هستند) به توجيهاتي پرداختند و به خصوص سايت زيتون فعالانه بر پايه وظيفه‌اش به آن پر و بال داد. ازجمله:
بيانيه عفو بين‌الملل و روشنگري شجاعانه رها بحريني (به ويژه در برابر مجريان و گويندگان وابسته به رژيم، شاغل درBBC)، يك كمپين دفاعي را به جماعت «ياحسين-ميرحسين» تحميل كرد و به دست و پا افتادند و ازجمله تلاش كردند، برخي مدافعان ديرين رژيم اعم از خارجي و دوزيستان گوناگون را به خدمت بگيرند:
يكم: با شخصيت‌پردازي و سابقه تراشي فردي به نام «آن هريسون» را به عنوان «مقام ارشد عفو بين‌الملل» معرفي كردند كه يك مشاور حقوقي در يكي از بخش‌هاي سازمان عفو است تا فقط اين جمله را بگويد كه مصاحبه ميرحسين با تلويزيون اتريش ثابت نمي‌كند كه او در قتل عام دست داشته است.(درست مثل ترفندهاي تبليغاتي رژيم اسلامي كه كدخداي روستايي در يك كشور آفريقايي را با شندرغاز پول و شام و ناهار مجاني به تهران مي‌برند و به عنوان مثلا «رهبر جنبش سياسي-عبادي بوركينا فاسو» معرفي مي‌كنند).
دوم: يك موجود دوزيست (يادآورى ضروري: قورباغه دوزيست است) فعال در اين كمپين، يك خانم سابقا ايراني و حالا آمريكايي اما يكسره رژيمي به نام الهه شريف‌پور معروف به الهه هيكس است. او سالها در حمايت از رژيم يقه دراني كرده و چند سال نفوذي اطلاعات رژيم در «ديدبان حقوق بشر»(وابسته به وزارت خارجه آمريكا) بود. آن‌جا كارش اين بود كه به جاي پرداختن به جنايتهاي رژيم، بامأموران معرفي شده توسط رژيم به عنوان اعضاي سابق مجاهدين خلق مصاحبه مي‌كرد كه گويا اين مجاهدين خلق هستند كه شكنجه مي‌كنند و از خروج اعضايشان از سازمان جلوگيرى مي‌كنند.(انگار نه انگار كه رژيم شبانه روز در زندانهايش شكنجه مي‌كند و هزاران نفر را رسما از ايران ممنوع الخروج كرده تا بعد از اعتراف‌گيري اجباري و آماده سازي براي مأموريت‌هاي خارج كشوري، اجازه خروج بدهد) هنوز هم خانم هيكس براي ادامه حيات ننگين‌اش چيزهاي دست دوم و بي‌مايه‌يي درباره نقض حقوق بشر در ايران منتشر مى‌كند. همه هم ريتويت برخي توييت‌هاي خنك و بي ضرر به حال رژيم.
سوم: ديگر سرباز «مدافع حرم ميرحسين» عضو اول يا دوم؟(هنوز تقدمشان روشن نشده) همين خانواده است. آقاي نيل هيكس كه در گذشته براي مدتي كارمند يا نويسنده برخي مقالات و پژوهش‌هاي مربوط به ايران در عفو بين‌الملل بوده و از همين رهگذر كباده‌كش حقوق بشر و استدلالهاي قانوني و حقوقي هم شد.
(يعني در و تخته به صورت «مستر» و «منزل» درست مثل «مير» و «منزل» با هم چفت و جور اند). ولي چون مستر هيكس بعد از موسوي و اين رژيم بايد در كشور خودش نان بخورد و نمي‌تواند مثل همسرش دل به درياي رژيم بزند، در همان دفاعيه مي‌نويسد: البته ميرحسين به عنوان نخست وزير كشور بايد در برابر كشتار 67 پاسخگو باشد.
اما اين جمله «بي‌اهميت» در كار زيتونيان به تيتر تبديل نمي‌شود.
چهارم: دوتاي ديگر 40سال است در همدستي با آخوندها، با هم مسابقه مي‌دهند. در پوشش هر جناح يا شخص رسوايي كه از فاضلاب اين رژيم بيرون بيفتد، يا در جنگ قدرت، فيگورهاى آزادي و دموكراسي بگيرد، اين دو چهارنعل و يورتمه، سواري مي‌دهند. اين دو، فرخ نگهدار و علي فرخنده جهرمي (معروف به علي كشتگر) هستند.
اين‌ها هم مثل آن دو تاي بالايي اعضا‌ى يك خانواده‌اند. ولي بدون متهم‌ شدن به «هم‌جنس‌گرايي» بيش از 4دهه است هر جاي دنيا كه باشند در كسوت يك خانواده از هم جدايي ناپذيرند. همدست و هم پيمان و همنوا و مرهم زخم‌هاي رژيم و به‌ويژه درد بي‌درمان سرنگوني آنند.
اگر بر سر جنازه سياسي ميرحسين موسوي گريه مي‌كنند دليل ساده‌يى دارد: خودشان با ميرحسين هم‌پرونده‌اند. يعني در كشتارهاي دهه شصت نقش خبرچين و مشوق جاسوسي و كشتار داشته‌اند. هر زنداني سياسي دهه شصت مي‌تواند گواهي كند كه اين دو تن هرگز به رژيم خيانت نكرده‌اند. ولي در تشويق به خيانت و آدمفروشي هواداران بخش اكثريت فداييان خلق به لاجوردى و حاج رحماني و ناصريان و ... در درون و بيرون اوين و قزلحصار و گوهردشت هر چه در توان داشته‌اند انجام داده‌اند.
از روي اين پيشينه‌ها، احتمالا شما نياز به توضيح بيشتري درباره كمپين «زيتونيان» نخواهيد داشت.
حالا اگر بپرسيد فلسفه نام «زيتون» چيست؟
تنها عوامفريبى ساده و بي پيرايه‌‌يى از نوع يك‌شبه آزاديخواه شدن نخست وزير «دوران طلايي امام» است.
براي پوشاندن نقش نخست وزير دوران جنگ ضدميهني يك رژيم جنگ‌افروز و ايزگم كني، چه نامي بهتر از نماد صلح(«زيتون») پيشنهاد مي‌كنيد؟
مى‌توانيد براي جزييات مدافعات پرشور اين دو «خانواده مقدس» از نخست وزير «قتل‌عام67) به سايت زيتون در دو هفته اخير و توييت‌هاي الهه هيكس به خصوص در روزهاي 11و12سپتامبر در توييتر بنگريد (اسكرين برخي توييت‌هاي عليامخدره را در زير مي‌بينيد).
جايزه اين پژوهش به كسي مي‌رسد كه تفاوت عمده‌يي بين الهه هيكس و يك بازجوي اطلاعاتي يا پاسدار رژيم پيدا كند.

  • «قتل عام حقيقت» به دست رهروان ميرحسين

حالا تجربه فرستادن مقاله «مرز سرخ عدالت يا مشاطه‌گرى جنايتهاى دهه شصت»!
هيچ ديده‌ يا شنيده‌ايد كه در مسابقه‌هاي ورزشي مثلا فوتبال، برخي تيم‌ها كه فوق العاده ضعيف هستند، يا مي‌خواهند نتيجه به دست آمده را به هر قيمت حفظ كنند، تا از دور كل مسابقات حذف نشوند، گاهي به چه رفتارهاي سخيف غير اخلاقي مي‌آويزند؟ زيتونيان به نمايندگي از «مير اصلاح طلبان جزغاله شده» براي حفظ خاطره88 چنين كردند. بنگريد:
فشرده سخن آن كه «زيتون» از فرط «صلح‌طلبي» و «آزاديخواهي»، آن نوشته را كه عصر روز 12شهريور دريافت كرده بود، با ايميل بازى و ايرادهاي بني‌اسراييلي آن قدر نگهداشت تا نوشته نيل هيكس ترجمه و آماده انتشار شود و بعد از آن كه نوشته نيل هيكس را منتشر كرد به‌رغم آن‌كه نوشته بود «ما در خدمتيم»، نه منتشر كرد و نه پاسخ داد و در سكوتي كركننده فرورفت(زمانبندي ايميل‌هايي كه تبادل شده گوياست)
فشرده پاسخ «زيتوني» اين بود كه چرا به رسانه‌ها گوشه و كنايه زده‌اي؟
مي‌بينيد؟ بي‌بي رعنا رحيم‌پور در BBC از ميرحسين دفاع كرده، ما از بي‌بي ارسالي نظام خودمان و پدرخوانده‌اش BBC دفاع نكنيم؟
روند پاسخ‌هاي من چنان‌كه در زير مي خوانيد و اسكرين آنها را مي بينيد گواهندكه تنها يك تجربه رسواگر را در نظر داشتم كه به درد روشنگري تازه‌يي درباره سرشت اين جماعت مي‌خورد.
يكم: ايميل اوليه هنگام ارسال مقاله: «تحريريه محترم زيتون، اين نوشته پاسخ يا نقدي است به رويكرد آقاي محمد جواد اكبرين در تلويزيون بي.بي.سي فارسي كه ديشب انجام شد. شايد اميدي بيهوده نباشد كه خودتان آن را منتشر كنيد...».
دوم: نخستين پاسخ غيرماشيني زيتون به ايميل من: «با سلام و سپاس از همراهی شما با زیتون/ محتوا و مضمون یادداشت و نقد شما به‌‌صورت کلی در زیتون قابل انتشار است اما حاشیه‌هایی که حامل و حاوی حمله یا توهین شخصی به افراد و رسانه‌هاست امکان انتشار در زیتون را ندارد. اگر برایتان ممکن باشد آن‌ها را اصلاح کنید در خدمتیم/با احترام/ زیتون».
سوم: پاسخ اول من به ايميل اول زيتون: «سلام تحريريه محترم زيتون/ حمله يا توهين شخصي به افراد و رسانه‌ها عبارت كشداري است كه مي تواند مطابق هر ميلي و نگاهي تفسير شود/ اگر منظورتان تعبير آيت الله بي.بي.سي است اين تعبير كاملا براي مردم ايران جا افتاده است و خود اين رسانه هم به آن افتخار مي كند/اگر موارد ديگري در نظر داريد لطفا به نحوي اطلاع بدهيد تا من بررسي كنم./ از آقاي اكبرين همه جا با احترام مكفي يادشده است./ خانم رحيم پور هيچ ابايي از هواداري حكومت اسلامي ندارد و با آرم و پرچم اين رژيم مي رقصد و آن چه گفته ام را يقينا توهين تلقي نمي كند./ اگر پاراگراف مربوط به علي كشتگر در نسخه يي كه فرستاده ام باقي مانده مي توانيد آن پاراگراف را به طور كامل حذف كنيد./ منتظر يادآوري هاي شما هستم/ با سپاس احمد».
چهارم: پاسخ دوم زيتون: «جناب مجد عزیز/ با سلام دوباره/ بسیار از تعابیر و اتهام‌های شما مصداق حمله ی شخصی است. حیف است محتوا و مضمون نقد شما میان این تعابیر گم شود:/ در باب نمونه:/ خانم رعنا، جز چادر چاقچور دخترمذهبي كه همه نمازهايش را جلو دوربين خبرنگاران خارجي خوانده و تبديل آن به لباس‌هاي متناسب مأموريت جديدش در بي.بي.سي، تفاوت سياسي و محتوايي نكرده و بند نافش را از رژيم ولايت فقيه و نيازهاي سياسي و تبليغاتي آن باز نكرده‌اند./ وي اين بخش از برنامه به اصطلاح «بيطرفانه» را چنين آغاز كرد كه به موضعگيري رها بحريني، از گزارشگران عفو بين‌الملل،درباره نقش ميرحسين موسوي در كشتار زندانيان سياسي درسال1367 انتقادهاي بسياري شده و رها آمده تا جواب بدهد./ روشن است كه آيت الله بي.بي.سي، بر اساس حكم الهي يا ولايي جز اين مأموريت و وظيفه‌يي ندارد كه فاش‌گويان و روشنگران جنايتهاي نظام را به زبان وابستگان به باندهاي منحط غالب و مغلوب دروني آن به‌عنوان اين كه بايد انتقاداتشان را بگويند زير ضرب بگيرد و شلاق‌كش كند./ هيچ پيشينه‌يي نيست كه منتقدان دروغها و رسوايي‌هاي سياسي بي.بي.سي و برخي مهمانان برنامه‌هاي سياسي‌اش، از سوي مخالفان سرسخت باندهاي متخاصم دروني رژيم (به هر نامي)، براي بيان انتقادهاي خود به سياست و روش و كاركرد بي.بي.سي فارسي و مهمانانش فرصتي يافته باشند. با احترام/ زیتون».
پنجم: پاسخ درباره تغييرهاي موردنظر زيتون: «سلام چندباره به تحريريه محترم زيتون/ اگر ايرادتان به همين سه موردي است كه بولد كرده ايد، به نحو مناسبي كه به محتواي مطلب آسيب نرساند. اصلاح كنيد. مي خواهم اعتماد به شما را تجربه كنم./ نظر خودم را بخواهيد اين ها مصداق توهين به اشخاص نيستند. ذاتي پلميك و ريتوريك و نگارش طنزآميز هستند كه بخش جدايي ناپذير آزادي بيان هستند.
با اين حال اصلاح مواردي كه يادكرده ايد را به خودتان مي سپارم/ با سپاس مجدد»
ششم: پاسخ سوم زيتون: «با سلام و سپاس از شما/ موارد اصلاحی بیش از این است. در ایمیل قبلی هم هم امده بود که این‌ها نمونه‌هایی بودند که حاشیه‌ی متن شما هستند و ترجیحا بهتر است از سوی خود شما اصلاح شوند و اههامات پ طعنه‌ها افراد و شبکه‌ها اگر موضوع انتقاد شما به حذف شوند و به اصل مطلب پرداخته شود در خدمت شما هستیم./ با احترام/ زیتون»
*هفتم: پاسخ سوم من به ايميل سوم زيتون:* «سردبيري محترم سايت زيتون/ با آن كه من ايرادات شما را از نظر اخلاقي، سياسي و ادبيات نقد سياسي قبول ندارم./ بر اساس نمونه‌هايي كه بر شمرده ايد اين نوشته را تصحيح كردم. چنان كه در متن و پانويس افزوده ام. مساله هرگز برايم لحن و طعنه و اتهام نبوده و نيست./ يك مسأله مشخص سياسي را در نظر دارم كه هم مطرح شود و هم شما را تجربه كنم./ اگر جز اين بود دليلي نداشت كه براي شما بفرستم/ بازهم مجاز هستيد كه بدون لطمه خوردن به محتواي مطالب هر اصلاحي در لحن اين نوشته تازه يا ويراستاري آن بر اساس چارچوبهاي تان انجام بدهيد./ بگذاريد تا شما را تجربه كنم./ با سپاس پيشاپيش احمد».
*هشتم:سكوت كركننده زيتون:* براي اين كه اين تجربه را كامل كنم. در واپسين متن تغييريافته‌ى فرستاده شده براي زيتون به حرفهاي نيل هيكس اشاره كردم و در پانوشت همان نسخه‌، ترفند ايميل بازي و وقت كشي آنها را به صورت زير رسوا كردم: «(1). اين نظريه نيل هيكس همان است كه اكنون در سايت زيتون منتشر شده. خوانندگان اين نوشته و نظريه هيكس بايد بدانند كه سردبيري سايت زيتون، اين نوشته مرا ساعتها پيش از دريافت نظريه آقاي هيكس دريافت كرده بود. اما تمام وقت ديروز عصر و ديشب به وقت اروپا را صرف انتقال ايراداتي به لحن نوشته من كردند. چنان كه گويي وكيل مدافع و حافظ منافع بي.بي.سي هستند. ممكن است و طبيعي است كه بگويند بر اساس چارچوبهاي خودشان چنين كرده‌اند. اما واقعيت اين است كه درگير آمادگي انتشار نظريه نيل هيكس شدند و تا ساعت نه و نيم صبح امروز(به وقت اروپا) كه از من خواستند، لحن اين نوشته را تغيير دهم تا به اصطلاح حاوي اتهام يا طعنه به شبكه‌ها و اشخاص نباشد. تا بتوانند منتشرش كنند. مسأله براي من هرگز لحن نوشته يا چيزي كه سردبيري محترم زيتون، توهين يا طعنه به اين و آن مي‌نامد نبوده و نيست. هرچند كه تاريخ ادبيات و نقد سياسي در عصر جديد آكنده از همين گونه پلميك و ريتوريك هاست. با آن كه من به سردبيري زيتون اختيار دادم تا هر تغييري در لحن نوشته بدهند به شرط آن كه محتوا را تغيير ندهد، و در اين زمينه اعتماد به آنها را تجربه مي‌كنم، ترجيح دادند، ابتدا تيتري در دفاع از ميرحسين با امضاي تام هيكس كارمند سابق عفو بين‌الملل را داشته باشند تا توازن مورد نيازشان به سود ميرحسين برقرار شود. انتظار بيهوده‌يي است كه سايت زيتون كه فلسفه وجودي‌اش تبليغ و دفاع از ميرحسين موسوي است، جز اين كار ديگري بكند. ما فقط مي آزماييم كه آيا شنيدن انتقادها را بر مي‌تابند يا نه و آيا مي‌خواهند چنان‌كه تام هيكس هم گفته موسوي پاسخگوي نقش خود در حكومت باشد؟»
نهم: از اين جا ديگر زيتونيان درباره چيزي كه مي‌گفتند «حيف است» و كساني كه مي گفتند «در خدمتيم» به رغم تغييرات مورد علاقه شان، سكوت كركننده خود كه همانا پنهان شده‌ى نعره‌هاي گوشخراش ضديت با «آزادي بيان» و «قتل عام حقيقت» بود را آغاز كردند. از نظر من البته براي هميشه «منتظر خدمت‌اند»
من كه از آغاز نوشته بودم انتشار آن روشنگري در زيتون «اميدى بيهوده» است و تنها مي‌خواهم اعتماد هزاربار آزموده شده به خميني‌گرايان را بيازمايم، به آن چه مي‌خواستم رسيده بودم.
 ايميل‌هاي تبادل شده و توييت‌هاى الهه هيكس را در زير بنگريد:
https://www.facebook.com/photo/?fbid=953715881817827&set=... )












كامنت‌هاي «قتل عام شده» چه مي‌گفته‌اند؟

اكنون ديگر مي‌توانيد با خواندن دو كامنتي كه مهرداد ابوالحمد به دو مقاله زوج «فرخ و فرخنده»، اين دو عاشق جدايي‌ناپذير نوشته، تجربه آزاديخواهي و دموكرات منشي «زيتوني» را دريابيد.
يكم: كامنت مهرداد ابوالحمد به مقاله علي كشتگر درباره ميرحسين موسوي
«دقیقا این حرفها که علی کشتگر درباره میرحسین موسوی زده در باره خود او هم مصداق دارد./ علی کشتگر هم باید همدستی هایش در کنار فرخ نگهدار را در نابود کردن سازمان چریکهای فدایی خلق ایران و در سینی طلایی تقدیم کردن این سازمان رزمنده و پیشتاز به ارتجاع خونخوار حاکم، دلایل این حرکتش را توضیح دهد./ از نظر من میرحسین موسوی و علی کشتگر در فردای یک ایران آزاد و دموکراتیک باید محاکمه شوند. یکی (میرحسین موسوی) به اتهام همدستی با شخص خمینی و رفسنجانی و خامنه ای در همه کشتارها و فریب ها و ازجمله کشتار۶۷ و دیگری (علی کشتگر) به اتهام همدستی با پاسداران و دستگاه قضایی و سرکوبگر و جنایتکار حاکم به گواهی مندرجات نشریه کار که کشتگر و نگهدار آن را از صاحبان حقیقی اش(یعنی کسانی که به راه و آرمان راستین فدایی خلق پای بند بودند) ربوده بودند./ بنابراین کشتگر بهتر است تا نتیجه این محاکمه درباره جنایتهای دیگران و همدستی های نظایر موسوی با خمینی و جنایتکاران دیگر دم فروبندد و از آزادی بیان خود در دادگاه استفاده کند./ کم نیستند متهمان جنایتهای ضدبشری که اکنون در سراسر دنیا آزادی بیان خود را به کار می گیرند:/ تا نشان سم اسبت گم کنند/ ترکمانا نعل را وارونه زن»
دوم: كامنت مهرداد ابوالحمد به مقاله فرخ نگهدار در حمايت از ميرحسين موسوي و حمله به عفو بين الملل:
«اميدوارم سايت زيتون توانايي تحمل نظرات مخالف ميرحسين و نگهدار را داشته باشد و اين كامنت را منتشر كند. كامنت من به مقاله علي كشتگر همدست و همپالگي ديرين نگهدار را زيتون منتشر نكرد. اكنون كه نگهدار رسواتر از كشتگر به ميدان آمده، اگر زيتون در انتظار اعتباري هست، پيشنهاد مي‌كنم از اين كامنت استفاده كند تا باور كنيم «سبزينه»ها آزادي بيان را بر مي‌تابند:
1. فرخ نگهدار، اعلام اسامي گواهان عفو بين الملل را براي چه مي خواهد؟
آيا نمي داند كه يك تفاوت كوچك بين عفو بين‌الملل و خود او وجود دارد و آن اين است كه نگهدار جوانان عضو و هوادار فداييان اكثريت و خوانندگان نشريه كار اكثريت را در سال 60 فرامي‌خواند كه اعضاي مجاهدين خلق و ديگر فعالان اين سازمان را به كميته و دادستاني معرفي كنند و اگر هم زنداني شدند در زندان به ياري بازجوها عليه مجاهدين خلق و ديگر كمونيستهاي زنداني بشتابند؟
2. فرخ نگهدار حتي يك نمونه هم نمي‌تواند نشان بدهد كه عفو بين‌الملل به رغم برخي اشتباهات و تأثيرپذيرى‌ها در گذشته‌ى خودش، ازجمله عليه مجاهدين خلق، اطلاعات و نام مخالفان و آزارديدگان از رژيم را منتشر كرده باشد.
3. چه چيزي فرخ نگهدار را امروز به معلم اخلاق تبديل كرده و به ياد اين انداخته كه عفو بين الملل بايد در همان بيست سال پيش اسناد همدستي موسوي با كشتار67 را منتشر مي كرد؟
4. اگر عفو بين‌الملل چنين مي‌كرد، آن گاه از سوي همين فرخ نگهدار متهم نمي شد كه مأمور دستگاه اوباماست كه سكوت كرده تا موسوي رئيس جمهور نشود و عفو بين‌الملل هم اسنادي منتشر مي‌كند كه آبروى ميرحسين را بر سر انتخابات و رياست جمهورى ببرد؟
فرخ نگهدار به اين دليل درس اخلاق مي‌دهد كه در شمار دلواپسان سرنوشت رژيم است. نگهدار نمي‌خواهد اين رژيم سرنگون شود. نگهدار مي خواهد اين رژيم از درون خودش تحول پيدا كند و براي آلترناتيوي از درون حكومت دلسوزى مي‌كند.
فرخ نگهدار نماينده و نماد يك تفكر سياسي است كه مانند خود ميرحسين موسوى بخش جدايي ناپذير همين حكومت است.
همين انديشه است كه او را معلم اخلاق كرده است».
پايان
احمد مجد- 15سپتامبر2020

اشتراک:

آیا #نويد_افكاري در اثر شکنجه جان باخته است؟



 #نويد_افكاري در واپسين ساعتهاي حياتش مورد #شكنجه قرار گرفت و اين جنايت را رسوا كرد

نويد فاش كرد كه #خادم_الحسيني رئيس گارد زندان و چند سرباز ديگر او را كتك زده اند.

واپسين گفتگوی تلفني نويد و برادرش گوياي آن است كه قرار بوده هر سه برادر را به تهران منتقل كنند.

هر سه برادر را براي انتقال توسط پزشك قانوني و با حضور رئيس دادگستري معاينه پزشكي كرده بودند.

اگر روز بعد قرار بوده اعدام شوند چرا به خانواده آنها براي واپسين ديدار قرار ملاقات داده نشده است؟

اما هنگامي كه نويد، خادم الحسيني رئيس گارد زندان عادل آباد شيراز را به خاطر شكنجه خودش رسوا مي كند، اين احتمال با توجه به اعلام مرگ غيرمنتظره او قوت مي گيرد كه بعد از اين تماس در همان شب زير شكنجه خادم الحسيني قرار گرفته و در اثر شكنجه به قتل رسيده است.

به نويد گفته بودند كه تو را فردا به تهران منتقل مي‌كنيم
گفتگوهاي تلفني نويد چند ساعت قبل از اعدام، از درون زيرزمين زندان عادل آباد شيراز
اشتراک:

پيام خانم #شعله_پاكروان مادر #ريحانه_جباري به خانم #بهيه_نامجو مادر #نويد_افكاري:


 پيام خانم #شعله_پاكروان مادر #ريحانه_جباري به خانم #بهيه_نامجو مادر #نويد_افكاري:

به جمع مادران دادخواه خوش آمدي

حتي از پيكر بي جان فرزند شما مي ترسند...

اشتراک:

بيانيه94 تن از قهرمانان بزرگ ملی ایران و جهان كه اعدام نوید افکاری را محکوم می‌کنند.

رژیم ضدبشری خامنه‌ ای ، نوید افکاری ، را اعدام کرد

ننگ و نفرین بر رژیم آخوندها که در منتهای ترس و وحشت از قیام مردم ایران قهرمان کشتی را به‌دار آویخت

[بيانيه توسط حسن نايب آقا ملي پوش پيشين فوتبال ايران در22شهريور99 صادر و امضا شده و تاكنون 93 ورزشكار ديگر هم آن را امضا و حمايت كرده‌اند]



متن بيانيه:

صبح امروز،[پريروز] رژیم خونخوار ملاها، به رغم درخواست مردم و قهرمانان بزرگ ایران و جهان و همه مجامع بین المللی و 

رهبران کشورها، نوید افکاری، کشتی گیر قهرمان ایرانی را به جرم شرکت در تظاهرات و قیام برای آزادی مردم ایران، اعدام کرد. این بهترین گواه درنده‌خویی و شقاوت ضدبشری رژیم خامنه‌ای و حقانیت مبارزه و مقاومت مردم ایران و ترس و استیصال رژیم در برابر مردم ایران است.
ننگ و نفرین بر رژیم آخوندها و همه حامیان داخلی و بین‌المللی‌اش

حسن نايب آقا-22شهريور99

نامها و امضاها

1.      حسن نايب آقا، ملي پوش فوتبال ايران

2.      مسلم اسکندر فیلابی، برنده 17 مدال مسابقات کشتی جهانی و بین‌المللی و پرچمدار ایران در بازیهای المپیک

3.      دکتر محمد قربانی، قهرمان کشتی جهان

4.      آصغر ادیبی، ملی پوش فوتبال ایران

5.      بهرام مودت، ملی پوش فوتبال ایران

6.      حسن نایب‌آقا، ملی پوش فوتبال ایران

7.      عباس نوین‌روزگار، ملی پوش ایران

8.      منوچهر ارسطوپور، نایب قهرمان قایقرانی بزرگسالان جهان

9.      گلپر پرورده، نایب قهرمان ژیمناستیک اروپا

10.  سولماز ابوعلی، قهرمان کاراته آمریکا

11.  فیروزه اجاق، ملی پوش بسکتبال ایران

12.  ندا امانی، فوتبالیست و مربی باشگاههای سوییس

13.  گلایل پرورده، تیم ملی جوانان فوتسال سوئد

14.  مینا لجمیر، تیم بسکتبال خوزستان

15.  زبیسیمو روستمووا، قهرمان تیراندازی جهان و المپیک و وزیر ورزش تاجیکستان

16.  کاظم غلامی، قهرمان کشتی ایران و آسیا و جام تفلیس

17.  خالد ناری، بازیکن حرفه‌یی تیم فوتبال هامبورگ آلمان

18.  ایرج ادیب‌زاده، کارشناس و مفسر ورزشی

19.  منصور بهرامی، قهرمان معروف ایران و آسیا و تنیس حرفه‌یی جهان

20.  محمود سرابی، بازیکن و مربی تیم فوتبال اقبال و کارشناس ورزش

21.  محمد بهروزی، داور رسمی فدارسیون فوتبال ایران

22.  سعید ایپکچی، قهرمان دوومیدانی ایران

23.  اکبر پریزانی، ملی پوش شمشیربازی ایران

24.  مهدی غزال، ملی پوش فوتبال ایران

25.  حسین فداکار، ملی پوش فوتبال ایران

26.  یوسف مهدوی، فوتبالیست باشگاه هما

27.  علی سجادی، فوتبالیست باشگاه هما و امید ایران

28.  مجید مشتری، ملی پوش امید و باشگاه هما

29.  محمد آزادان، ملی پوش امید و باشگاه راه آهن

30.  جعفر آزرمگین، فوتبالیست تیم ملی جوانان و امید ایران

31.  فرهاد آذری، فوتبالیست تیم ملی جوانان ایران

32.  شهرام همایونفر، فوتبالیست عضو باشگاه هما

33.  رضا آزادی، فوتبالیست باشگاه شاهین

34.  دکتر هادی نیکونژاد، ملی پوش سابق شیرجه

35.  دکتر نریمان اردلان، ملی پوش کونگ فو ایتالیا و عضو هیات استادان کونگ‌فوی ایتالیا

36.  رضا محمدی، ملی پوش فوتبال جوانان ایران

37.  محمد یوسفعلی، ملی پوش فوتبال جوانان و امید ایران

38.  خسرو علیخانی، فوتبالیست باشگاههای تهران

39.  خسرو پرورده، فوتبالیست باشگاههای تهران

40.  تورج محمدی، فوتبالیست باشگاههای تهران

41.  جمشید حیدری، فوتبالیست جوانان خوزستان

42.  مصیب جلالی، قهرمان کشتی

43.  آرش فیلابی، قهرمان کشتی

44.  بهمن عابدینی، قهرمان تکواندو

45.  مجید رحیمی، قهرمان تکواندو

46.  سیوان برزگر، قهرمان تکواندو

47.  مسعود ایپکچی، کارشناس ورزش

48.  سیامک طاحونی، فوتبالیست

49.  نویدرضا طاحونی، قهرمان کیک بوکسینگ

50.  سعید سعیدپور، فوتبالیست

51.  اصغر سعدی دوست، قهرمان بوکس ایران

52.  محمد دارآفرین، فوتبالیست

53.  اکبر حقیقی، بازیکن فوتبال تیم هما در سوئد

54.  جاوید حقیقی، بازیکن فوتبال تیم هما در سوئد

55.  اسماعیل محدث، فوتبالیست

56.  دکتر یوسف لسانی، فوتبالیست

57.  ادوین تهرانی، قهرمان وزنه برداری

58.  محسن سلیمانی، کشتی

59.  مصطفی سلیمانی، قهرمان کشتی

60.  مهران ابراهیمی، ورزشهای رزمی

61.  جواد شفائی، فوتبالیست

62.  فرزاد محمود پور، فوتبالیست

63.  جرمن پری، فوتبالیست

64.  محمد تیاری، فوتبالیست

65.  رامین میرزائیان، فوتبالیست

66.  محمد جمالی، فوتبالیست

67.  تیفانی مک کارتی، فوتبالیست

68.  فرشید وزیری، فوتبالیست

69.  شکرالله نگهدار، بسکتبال

70.  مسعود صادقپور، قهرمان کشتی

71.  صدرالدین فلاحتی، قهرمان کشتی فرنگی

72.  امید برومند، کشتی‌گیر

73.  همایون عابدی، فوتبالیست

74.  هرمز عابدی، فوتبالیست

75.  هیراد عابدی، فوتبالیست

76.  علی آبادانی، فوتبالیست

77.  داریوش عبدالمالکی، قهرمان جودو و داور رسمی دانمارک

78.  دانیال عبدالمالکی، قهرمان جودو جوانان دانمارک

79.  صوفیه عبدالمالکی، قهرمان جودو جوانان دانمارک

80.  خلیل خانی، کشتی‌گیر و محقق ورزش

81.  مت مک‌گی، کشتی‌گیر آمریکا

82.  جو مک‌گی، کشتی‌گیر آمریکا

83.  چارلی نیلی، کشتی‌گیر آمریکا

84.  کیتی برگستروم، کشتی‌گیر آمریکا

85.  پاتریک مارک، کشتی‌گیر آمریکا

86.  نیل دوترل، کشتی‌گیر آمریکا

87.  اولین موریس، کشتی‌گیر آمریکا

88.  یاکوب انگلیش، کشتی‌گیر آمریکا

89.  جیمز انگلیش، کشتی‌گیر آمریکا

90.  فیلیپ اسلوتر، کشتی‌گیر آمریکا

91.  سام مک براید، کشتی‌گیر آمریکا

92.  ماسیمو ورری، قهرمان و استاد کیک بوکسینگ

93.  امانوئلا پاپا، استاد کیک بوکسینگ

94.  مونیا ورری، استاد کیک بوکسینگ و بوک

اشتراک:

نوشته‌های پر بیننده

حمله گارد ضدشورش به کارگران آذرآب اراک با باتوم و گاز اشک‌آور

حمله گارد ضدشورش به کارگران آذرآب اراک با باتوم و گاز اشک‌آور
دوازدهمین روز تجمع و اعتراض کارگران آذرآب اراک به خشونت کشیده شد. بدنبال تجمع و اعتراض کارگران آذرآب اراک در روز یکشنبه ۲۸ مهرماه ۹۸ ماموران نیروی انتظامی به همراه نیروهای ضدشورش از ساعت ۳ بعدازظهر امروز یکشنبه28مهرماه به کارگرانی که تجمع کرده بودند حمله ور شدند.
آنها برای پراکنده کردن کارگران با شلیک گاز اشک آور به کارگران حمله کردند.
گارد ضد شورش با باتوم شماری از کارگران را مجروح و مصدوم کردند. نیروهای امنیتی شیشه‌های ساختمان کارخانه و خودروهایی که در محل کارخانه پارک شده بود، را نیز خرد کردند.
این کارگران صبح امروز یکشنبه در دوازدهمین روز اعتراضات خود ریل راه‌آهن شمال به جنوب را مسدود کردند. خواسته کارگران خلع ید از سهامداران فعلی آذرآب و لغو خصوصی‌سازی این کارخانه می‌باشد.
پیش از این نیز روز یکشنبه ۱۴ مهرماه کارگران آذرآب و هپکو جاده ورودی اراک را مسدود کردند. آنها در اعتراض به نحوه واگذاری و فروش این شرکت، دست به تجمع زده و اقدام به بستن میدان ورودی شهر در کیلومتر ۱۲ جاده اراک – تهران کردند.
روز دوشنبه ۱۵ مهرماه نیز کارگران کارخانه آذرآب در اراک در اعتراض به پرداخت نشدن حقوق معوقه شان و تعیین تکلیف نشدن سهامدار، دست به تجمع زدند.
تجمع کارگران با حمله گارد ضدشورش همراه با شلیک گاز اشک آور مواجه شد.
نیروهای گارد ضدشورش به پارکینگ کارخانه آذرآب نفوذ کرده و از ورود پرسنل به شرکت جلوگیری کردند.

دیگر صفحات

دنبال کننده ها