«آفتابه دار مسجد شاه» با باندرول كمونيسم كارگري!
نوشته از: احمد مجد
بخش دوم از مقاله (مينا احدي و حزب كمونيست كارگري چه بايد مي كردند؟»
پيش از آن كه به ادامه بحث و دروغها و افتراهاي مينا احدي بپردازم، به همان دليلي كه در بخش نخست اين نوشته آوردم، هدفم پرداختن به روش ها و شيوه هاي به كار گرفته شده از سوي يك حزب مدعي كمونيسم و خواهان سرنگوني اين رژيم است، تا ببينيم آيا اين روشها سرچشمه يي جز خود رژيم دارند يا نه؟
(بار ديگر خواهش دارم از هرگونه كامنت توهين آميز به ويژه نسبت به خانم ها خودداري كنيد و به مسائل و ويژگي هاي شخصي نپردازيد و بر مسائل سياسي متمركز شويد)
· قشريگري آخوندي در فرهنگ و ادبيات يك حزب كمونيستي!
پيش از ديگر بحثها و پرداختن به دروغها
و افتراهاي مينا احدي و حزب متبوعش از يادآوري چند نكته ناگزيرم:
يكم: آن كه مينا احدي علاوه بر نامه
سرگشاده به پاتسلت نماينده دموكرات مسيحي پارلمان فدرال آلمان و خانم ريتا زسموس،
رييس يا سخنگوي پيشين پارلمان فدرال، گفتگويي هم با تلويزيون اينترنتي اين حزب
(كانال جديد) در تاريخ 18اوت2020 انجام داده و در پايان آن گفتگو، چيزي كه آن را
«جدال با مجاهدين خلق» مي نامد بسيار مثبت ارزيابي كرده. او بر پايه سرشت بي
انضباط حزبياش پاك از ياد ميبرد كه آخر وظايفي كه پلنوم حزب دوماه پيش از اين
براي شرايط كنوني برشمرده هيچ اشاره يي به اينگونه تبليغات و وظايف خطير كارگري و
كمونيستي در «جدال با مجاهدين خلق» يا هر نيروي ديگري نداشته است.
دوم: گفتگوي حدود نيم ساعته تلويزيوني
مينا احدي از نوع گفتگوهاي چندين ساعته مأمور اطلاعاتي هم پيالهاش #ايرج_اسقاطي
با تلويزيون اينترنتي ميهن تي.وي در آمريكاست، كه همواره از بابت انجام مأموريت
عليه مجاهدين به خودش دسته گل تقديم مي كند و هر دو طرف شانه ها و سينه اش پر از
مدال هايي است كه خودش به خودش داده: «كمال همنشين در او اثر كرد».
سوم: مجري تلويزيوني حزب كمونيست
كارگري به نام سيما بهاري، به روش برنامه «بيست و سي» تلويزيون رژيم، يعني «آمنه سادات ذبيح پور» يك بار پاسخ ها را
در پرسشها ميگنجاند تا مينا احدي همان پاسخ هاي پرسيده را تكرار كند. اين روش را
آيت الله بي.بي.سي فارسي هم با «بيبي» هاي خودش ازجمله «بيبي رعنا رحيم پور» و
«بيبي فرناز قاضي زاده» و «بيبي نفيسه كوهنورد» به سود رژيم انجام مي دهد.
حضور«بيبي مينا احدي» و «بيبي سيما بهاري» را در جمع آن «بيبيها» بايد خوشامد
گفت.
چهارم: در اين گفتگوي تلويزيوني «بيبي
سيما و بيبي مينا»، گل گفتند و گل شنفتند كه بعله: مجاهدين خلق در پاسخ به هر
انتقادي، انتقاد كننده را وابسته به رژيم معرفي مي كنند يا هر منتقدي را با
ناسزاهاي ركيك و حتي تهديد جاني مواجه ميسازند و «بيبي مينا» راز مگوي آن
اطلاعيه كه حزبش درباره تهديد وي از سوي عوامل رژيم به خاطر فعاليتهايش عليه دين و
مذهب!! داده بود را فاش كرد و در اثناي همين گلگفتنها فرمود كه بعله: به خاطر
تماسهايي كه با تيف (ارودگاه دست ساز «امپرياليسم آمريكا» در جنب اشرف) با اعضاي
جدا شده از اشرف داشتم، مجاهدين مرا تهديد به مرگ كردند و گفتند شنيده يي كه فلان
كس در فلان جا جنازه اش پيدا شده؟
معلوم نيست خانم احدي ميخواهد جاي
آگاتا كريستي را در ايران بگيرد. يا ميخواهد ما انگشت به دهان بمانيم و بپرسيم
اين كارآگاه جاني دالر كمونيسم كارگري از كجا فهميد كه حتي قتل انجام شده از سوي
رژيم را مجاهدين خلق انجام داده بودند و او را به اين وسيله تهديد ميكردند.
حتي انديشه هر دو قرن، ابوالحسن بني صدر هم تا حد مينا احدي پرت و پلا نگفته بود.
فلسفه اطلاعيه حزب درباره تهديد مينا
احدي و ترفند لومپني جاسازي شده را به ياد ميآوريد؟(بخش نخست اين مقاله).
پنجم: بخش اول مقاله در پاسخ به حزب
كمونيست كارگري و مينا احدي را من براي سايت روزنه از رسانه هاي وابسته به حزب
كمونيست كارگري فرستادم و از آنها خواستم براي نشان دادن چشمانداز آن «دنياي
بهتر» كه شعارش را ميدهند منتشر كنند. ولي با آن كه پيش از اين مقالات متعددي از
من در اين سايت منتشر شده بود، اين انتقادها به خودشان را برنتافتند. حالا بگوييد
چه كسي از انتقادشدن ميترسد؟
ششم: حزب كمونيست كارگري اختراعي كرده
و سخنگويش هم بسيار از اين اختراع استفاده كرده و آن شباهت شگفتي در نام بردن از
سازمان مجاهدين خلق ايران با رسانه ها و آخوندها و امام جمعه ها و پاسداران رژيم
است (كه يكسره مي گويند و مي نويسند «منافق» و تمام) حزب كمونيست كارگري و مينا
احدي، براي نام بردن از اين سازمان، چيزي به نام «مجاهد» توليد كرده كه در زبان
فارسي «سوم شخص مفرد» است، نمي توان از اين شيوه بيان دريافت كه منظورشان روايت و
خوانش ويژهيي از «اقتصاد كمونيستي كلمه» است يا چيز ديگري؟ كه هنوز اسرارش
ناشناخته مانده. شايد روزي حزب كمونيست كارگري هم تعبير «منافق» را به كار ببرد.
خداي لاوجود را چه ديدي؟
هفتم: نكته بالا از آن رو يادكردني است
كه در فرهنگ اين حزب و سخنگويش، قشريگري شگفتي بر سر كلمات نهفته است كه از فرهنگ
و حساسيت هاي آخوندي پيشتر ميرود.
آخوندها ميگويند در نماز يا دعاهاي مذهبي، اگر فلان واژه را به فلان صورت از
«مخرج» ادا نكنيد، مورد قبول ذات باري تعالي قرار نميگيرد!
هم حزب كمونيست كارگري در پاسخ به
پاتسلت و هم مينا احدي در گفتگوي تلويزيوني و جاهاي ديگر (تقريبا همه اعضاي اين
حزب) مدعياند كه يكي از گناهان نابخشودني مجاهدين آن است كه به جاي رژيم جمهوري
اسلامي مي گويند: «رژيم آخوندي». گناه نابخشودني ديگرشان هم آن كه، خود را «مقاومت
ايران» مينامند.
ملاحظه ميكنيد كه حزب كمونيست كارگري
و سخنگويش، بار ديگر بر آنند كه مجاهدين هم بايد مثل اينگونه كمونيستها، از
«مخرج» ادا كنند!!
رژيمي كه قانون اساسياش بر «ولايت
فقيه» بنا شده و همين «ولي فقيه» از صدر تا ذيل، آخوند جماعت را «استوانه نظام»
معرفي ميكند و ولي فقيه در جزئيترين امور قضايي و نظامي و اداري كشور دست دارد،
آخوندي نيست؟
آيا همه رسانه هاي بينالمللي كه مي
نويسند: رژيم تئوكراتيك يا رژيم روحانيون، چون نمينويسند، «اسلاميك ريپابليك» (ISLAMIC REPUBLIC)
به نظر حزب كمونيست كارگري مهدورالدم هستند؟
كدام طرفي در جهان هست كه بيش از همه
خواهان آن است كه «جمهوري اسلامي ايران»، ناميده شود؟ تا به حال فكر ميكردم اين
را بيش از همه خود رژيم دوست دارد. اكنون دريافتم كه حزب كمونيست كارگري بيشتر از
خود رژيم خواهان اين نام است. به اين قشريون كلامي و پيروان منطق صوري بايد گفت:
به مجنون گفت روزي عيبجويي / که پيدا
کن به از ليلي نکويي
که ليلي گر چه در چشم تو حوريست/ به هر
جزوي ز حسن او قصوريست
ز حرف عيبجو مجنون برآشفت / در آن
آشفتگي خندان شد و گفت
تو مو ميبيني و [من] پيچش مو / تو
ابرو، [من] اشارتهاي ابرو
اساسي گر نداري کوه بنياد / غم خود خور
که کاهي در ره باد
اگر مرغابيي اينجا مزن پر / در اين آتش
سمندر شو سمندر
يکي خيل است عشق عافيت سوز/ هجومش در
ترقي روز در روز
فراغ بال اگر داري غنيمت / ازين لشکر
هزيمت کن هزيمت» (وحشي بافقي، در حكايت شيرين و فرهاد).
مجاهدين خلق هم بايد، به جاي رژيم
آخوندي بگويند «جمهوري اسلامي» و گرنه ذات باري تعالي كمونيسم كارگري، هر چه در
مبارزه و جنگ و به خاك افكندن استوانههاي نظام جان فشاني كرده باشند، از آنها نميپذيرد!
آيا حزب كمونيست كارگري به مردمي كه در
خيابان ها شعار مي دهند، «آخوند بايد گم بشه» و پشت به امام جمعه در تكيهها و
حسينيهها فرياد مي زنند «رو به ميهن، پشت به دشمن»، نزديكتر و يگانهتر است يا
مجاهدين خلق كه ضديت با اين رژيم و «استوانهها»يش را در گفتار و كردار و عمليات
نظامي به اوج رساندهاند؟
اين حزب به اصطلاح كمونيستي و سخنگويش
از قشريهاي تهي مغزي كه دغدغهشان نه مردم و خواستهاي مبرم سياسي آنها، بلكه اداي
كلمات از «مخرج» ايشان است، چه كم دارند؟!
·
افترا و دروغهاي خنده دار، براي كسب اعتبار!
خانم احدي در نامه اش به پاتسلت مي
نويسد: «اعضای ارشد مجاهد در صفحه فیس بوک من به زبان فارسی ... هر چه از تهدید و
توهین های سکسیستی و یا به تمسخر گرفتن قیافه و سن و غیره را نثار من کردند که شاید
لازم باشد همه را ترجمه و برای دوستان آلمانی”مقاومت” ارسال کنیم تا ببینند که با
چه جانورانی همکاری میکنند».
آيا پرسيدني نيست كه مينا احدي از كجا
فهميد كه آن كامنت ها را «اعضاي ارشد مجاهد» نوشتهاند؟
آيا پرسيدني نيست كه اعضاي ارشد
مجاهدين خلق مگر ناشناخته اند؟ اسم ندارند؟
مگر اعضاي ارشد مجاهدين در همه رسانه هاي
مجاهدين معرفي نمي شوند؟
خانم احدي با چه روش و تكنيك سايبري
فهميده كه نويسندگان آن كامنتها «اعضاي ارشد مجاهد» بودهاند؟
شرلوك هولمز يادش داده؟ يا
#ايرج_اسقاطي مأمور پليس سياسي رژيم جمهوري اسلامي؟
البته «بيبي مينا» در گفتگوي
تلويزيوني، از شناساندن «جانوراني» مثل مجاهدين به پاتسلت، طفره رفت و گفت كه اين
كامنت ها را براي وكلاي خودش فرستاده تا ببينند كه چگونه ميتوانند وارد دعوي
حقوقي بشوند.
خانم سخنگوي محترم چيزي از اقامه دعاوي
حقوقي به گوشش خورده ولي با «بوي كباب» عوضي گرفته. چه دادگاه رسواگري خواهد بود
كه افتراهاي مينا احدي و فحاشي هاي او بر ضد مجاهدين و تكرار دروغهاي اطلاعات
رژيم و همدستي با نيروي قدس در پوشش رقابت براي خارج كردن «اعضاي سابق» مجاهدين از
تيف برملا شود.
چرا هر دو آنها (رژيم و حزب كمونيست
كارگري)، نياز به بريدگان از مجاهدين دارند و براي «فاصله گرفتن» حتي يك نفر از
مجاهدين لحظه شماري مي كنند.
مجاهدين خلق چه پديدهيي هستند كه واماندگان و وادادگان و
تفالهها و زبالههايشان براي چنين حزب كمونيستي عزيز و لذيذ است ولي رهبران و
اعضاي حاضرشان در عرصه مبارزه بايد آماج اينهمه تهمتهاي پليد باشند؟
پرسيدني نيست كه هدف اين اشاره به
«اعضاي ارشد مجاهد» چيست؟
جز اين است كه مينا احدي ميخواهد
چيزهايي را بِسْراند و بِرِساند:
يكم: اين كه مجاهدين هيچ نيروي پشتيبان
و هواداري در ميان مردم عادي و غيرحرفه يي ايرانيان ندارند. همه چيز از بالا رقم
ميخورد و همه كارها را «اعضاي ارشد مجاهد» انجام ميدهند؟ اين هم نشانه ديگري از
واگيري ويروس #ايرج_اسقاطي به خانم احدي است. چون #اسقاطي هر برگي بر سر هر شاخه
بجنبد؛ مي گويد: اين را مسعود رجوي كرده يا گفته يا نوشته يا رهنمود داده. سرايت
ويروس رديابي رجوي از اطلاعات و نيروي قدس رژيم و «جن جنون»(*) #اسقاطي در اين
زمينه و اينك سرايت تزريقي آن به حزب كمونيست كارگري و سخنگويش هم نياز به توضيح ندارد.
دوم: اين كه مينا احدي آن قدر آدم مهمي
است كه اعضاي ارشد مجاهدين برايش كامنت و آن هم از چنان نوعي بنويسند. استراتژي
كسب اعتبار از طريق مخدوش كردن چهره ديگران!
در جايي از رسانه هاي مجاهدين و به
خصوص مسئولان ارشد مجاهدين نديدهام كه به مينا احدي و حزب كمونيست كارگري پرداخته
باشند. جز انتشار همين نامه آقاي پاتسلت در برخي سايت هاي نزديك يا هواداران
مجاهدين. پس چيزي و رويدادي هست كه مينا احدي را چنين «جن جنون»(*) كرده كه آن را
خواهم شناساند.
تا آنجا كه اعضا و هواداران مجاهدين را از
زندان شاه و زندانهاي خميني ديده و شناختهام و هوادارانشان را طي چندسال گذشته
(كه به اروپا و آمريكا آمدهام) در ميان ايرانيان خارج كشور ديدهام، از نظر
اخلاقي و سطح و نوع بيان، در شمار نمونههاي بارز اخلاق انسانيِ پالودهاند. آنها
همدستي و همنوايي با رژيم جمهوري اسلامي را از سوي هركس و زير هر پوشش و باندرولي
باشد برنميتابند. اما با همه و به خصوص عناصر غيررژيم و ضدرژيم و بي نشان از
رژيم، بسيار صبور و آرام و بي نياز از فحاشي و دشنام و مشتاق گفتگو و بحث و
استدلال هستند (خوب است نوشته خانم مينا انتظاري از زندانيان سياسي اين رژيم
درباره ويژگي هاي اخلاقي مجاهدين و هوادارانشان را هم بخوانيد).
كم نيستند سران و كارگزاران همين رژيم
كنوني كه در سالهاي قبل از 30خرداد60 بارها درباره پيوستن فرزندانشان به صفوف
مجاهدين گفته اند، از اين كه دختر يا پسرم به مجاهدين پيوسته خوشحال و راضي نيستم.
ولي طي مدتي كه با آنها ميگذراند از نظر اخلاق و رفتار و گفتار يكسره دگرگون شده
و خوشحالم كه در محيط سالم اخلاقي قرار گرفته (شخصا از دكتر ميناچي معاون وزارت
ارشاد دولت بازرگان، لولاچيان از بازاريان تهران و هوادار سرسخت خميني كه مثل مينا
احدي ضديتي هيستريك با مجاهدين داشت و پسرش در شمار مجاهدين بود و از آيت الله
محمدي گيلاني در زندان اوين شنيدهام).
پس اگر مينا احدي دهشاهي از حب و بغض
هاي شخصي و هيستريك بر ضد مجاهدين فاصله ميگرفت، اين گونه بي محابا آن توهين و
دشنامها را به «اعضاي ارشد مجاهد» منتسب نميكرد.
چگونه مي توان كمونيست ناميده شد و تا
اين درجه سوبژكتيو و غرق گرايشهاي شخصي و عقدههاي فردي باقي ماند؟
وانگهي در فضاي مجازي كه خود آينهيي
از كوچه و خيابان است. مردم عادي بسياري كه سايبري هاي رژيم هم خودشان را در ميان
آنها جا ميزنند، همان طور كه در هر خياباني هست، در مواجهه با هر گفتار و رفتاري
واكنشهاي نامتعارف هم دارند.
در جامعه يي كه فرآورده مناسبات طبقاتي
است، با تكنيكهايي كه دم افزون دگرگون ميشوند، هركس به هر نامي يا بدون نامي بر
در و ديوار هر چيزي را مساعد تمايل خودش نبيند، مينويسد و چه كسي نميداند كه
درهم شكستن مرزهاي اخلاقي و انساني جامعه ما پيش و بيش از هر چيز بلايي است كه
حاكميت اين رژيم پليد بر سر مردم آورده؟
چه كسي از نقش رژيم و عوامل سايبري اش
در كسوت دفاع از سلطنت و انديشه ضدمذهبي، حتي در كسوت مجاهدين و كمونيستها بيخبر
است؟ و كسي كه براي گل آلود كردن آب و ماهي مطلوب خود را گرفتن، خودش را به بي
خبري ميزند و مظلوم نمايي ميكند، نميخواهد گاف ستمگرانه خودش را بپوشاند؟
بر همين سياق اگر به صفحه فيسبوك من
بنگريد، با عنوانهاي كمونيستي، با ركيك نويسي، مرا به سازمان مجاهدين خلق منتسب
ميكنند؟ آيا من هم بايد مثل مينا احدي، آنها را «اعضاي ارشد كمونيست كارگري»
بنامم؟
به حساب «اعضاي ارشد مجاهد» گذاشتن اين چيزها
كه مينا احدي هيچ نامي از اين «اعضاي ارشد» نمي برد تا آنها را بشناسيم، شرم آور
است. او خود را كمونيست ميخواند ولي تا اين درجه چنته اش در بحث و استدلال سياسي
خالي است.
تازه مگر همين رژيم و ارتش سايبري اش و
ازجمله مأمور اطلاعاتي اش #ايرج_اسقاطي نيستند كه فيسبوك و توييتر جعلي و فيك درست
مي كنند. حتي دهها نمونه اكانتهاي توييتري و تلگرامي و فيسبوك با اسم و عكس مسعود
رجوي و مريم رجوي و سازمان مجاهدين خلق و نام شهيدان مجاهدي كه خود رژيم آنها را
كشته، ميسازند و در آن اكانتها به مجاهدين خلق و فداييان خلق و كمونيستها فحاشي
ميكنند و ركيكترين عبارتها را به كار ميبرند.
همين #ايرج_اسقاطي نبود و نيست كه
فيسبوك جعلي به نام مهدي سامع درست كرد تا با مظلوم نمايي و طلبكاري خودش را مطرح
كند. مگر همين حالا به دروغ نميگويد كه مجاهدين كليپ هادي خرسندي درباره ...خوردن
او را در شبكه داخلي خود پخش كردهاند و مگر مدعي نيست كه مجاهدين نميدانستند كه
مطالب شبكه داخلي شان به دست او ميرسد؟ آدمهاي رژيم و همدستانشان همه در اين گونه
خاليبنديها و قدرتنماييهاي دروغين و پوشالي سر و ته يك كرباسند.
جوجه ساواكيهاي باقيمانده از رژيم شاه
كه ديگر جاي خود دارند و انبوه سايبريهايي كه خود را آتئيست و سلطنت طلب مينامند،
با چه هدفي؟
براي اين كه دو غيرممكن دروغين را
تبليغ كنند و حقيقت ممكن را از نظرها مخفي كنند:
غيرممكن اول: اين كه خانواده پهلوي را آلترناتيو
معرفي كنند (چون ميدانند كه به طور اجتماعي و تاريخي، شانسي براي بازگشت سلطنت در
ايران نيست).
غيرممكن دوم: اين كه جامعه ايران حتي
در روستاها ديگر مذهبي نيست. در حالي كه دافعه از مذهب به خاطر عملكرد خود رژيم
بسيار واقعي است. چگونه ميتوان كمونيست بود و تصور كرد كه ساخت و بافت فرهنگي و
سنتي يك جامعه را از طريق روبنا و بدون تحول اقتصادي-اجتماعي ميتوان دگرگون كرد؟
حقيقت ممكن: مجاهدين خلق از آن رو كه
طي چهار دهه آزمايش سرسختي در برابر رژيم را بارها و بارها بيش از هر نيروي ديگري
پس داده اند و به طور غيرقابل قياس با هر نيروي ديگري زير بمباران جنگ رواني دشمن
دوام آوردهاند، نيروي محوري هر تحول دموكراتيك و انقلابي در ايران هستند. پس
بياييد با عمده كردن مسلمان بودن مجاهدين، (كه از آغاز گفتهاند خواستار يك حكومت
مذهبي و دخالت عقايد ديني در قوانين كشور نيستند) شناخت يك آلترناتيو واقعي را
مخدوش كنيم. اين ترفند و برنامه اطلاعات رژيم است كه مجاهدين را به خاطر مسلمان
بودنشان، مثل خودمان وانمود كنيم و بلكه بدتر از خودمان.
اگر مينا احدي و حزب كمونيست كارگري از
اين چيزها بيخبرند و به خودشان اجازه ميدهند اين اراجيف بي مقدار را در كانال
تلويزيوني خود سرهم بندي كنند، چه جاي شگفتي است كه آن مأمور پليد اطلاعاتي
#ايرج_اسقاطي را هم در همان كانال براي مصادره دادخواهي قتل عام زندانيان سياسي در
سال67 به صحنه بياورند؟
·
فرهنگ و ادبيات سياسي خميني در حزب كمونيست كارگري؟
مينا احدي در جاي ديگري از نامه اش،
تازه بعد از اين كه مدعي است مجاهدين خلق هم مثل همين رژيم ميخواهند اسلام را
حاكم كنند، تلاش مي كند استدلال و شواهد محتوايي بتراشد و مي نويسد: «پاتسلت باید
دقت کند این سازمان از آن دوره تاکنون تغییرات بسیاری کرده و سیاستهای غلط فراوانی
داشته که اتفاقا در مواردی باعث کشتهشدن صدها نفر دیگر شده که همواره این سازمان
غیر مسئول تعداد و کثرت کشته ها را دلیلی بر حقانیت خود میداند و پاتسلت هم از این
پرنسیپ دفاع میکند».
يكم: چه تفاوتي بين اين حرفهاي مينا
احدي از حزب كمونيست كارگري درباره اين كه سازمان مجاهدي خلق «تغييرات بسياري كرده»،
با نوشته هاي محمد قوچاني و ديگر ژورناليستهاي رانتخوار رژيمي هست؟ با ادبيات
اراذل فرومايهيي مثل سعيد شاهسوندي و لطفالله ميثمي كه چپ و راست، مجاهدين را به
تندروي در فرداي 30خرداد60 متهم مي كنند، چطور؟
چه كساني و چرا بايد بگويند و بپراكنند
و به نفع كيست كه آن مجاهدين خلق و فداييان خلق كه در برابر رژيم شاه ايستادند و
زمينه ساز سرنگونياش شدند، ديگر جز يك خاطره نيستند. اينها كه هستند ربطي به
آنها ندارند.
آيا مبلغان اين ايده و به خصوص حزب
كمونيست كارگري كه در شكاف ويرانههاي سازمان چريكهاي فدايي خلق، فرصت عرض اندام
يافت، از خود نميپرسند كه اين خونها چگونه از گلويشان پايين ميرود؟
وقتي نميتوان نقش مجاهدين خلق، در
نبرد همهجانبه با اين رژيم را انكار كرد يا به حاشيه برد و فرهنگ سازي آنها در
نفي يكسويه رژيم و جناحهايش را تكذيب كرد؛ چه بايد كرد؟
چه چيزي در كوچه و خيابانهاي ايران،
هر روز بيشتر و رساتر و بلندتر به گوش ميرسد؟ همان فرهنگ و ادبيات سياسي نيست كه
پيوسته گفته اين رژيم تغييرپذير و رفرمپذير نيست و يكسره بايد سرنگون شود؟ كدام
نيروي سياسي بيش از مجاهدين خلق در جامعه ايران و سطح جهاني اين فرهنگ سازش ناپذير
را، گسترانده و پيش برده است؟
آيا همين حزب كمونيست كارگري نبود كه
چندسال پيش هنگام مطرح شدن ايده رفراندم توسط حاشيه نشينان اين رژيم، در شبكههاي
اجتماعي و گروههاي تلگرامي به امكان وقوع رفراندم دل سپرده بود؟
آيا ميتوان خود را كمونيست ناميد و
اين حقيقت ساده و بديهي را نديد و نگفت و بلكه خلاف آن را تبليغ كرد؟
بنابراين بايد همصدا و همنوا با رژيم
كنوني كه سرنگوني رژيم پيشين به دست مردم ايران را تاراج كرده، گفت كه اين سازمان
مجاهدين خلق و اين سازمان چريكهاي فدايي خلق آنهايي كه شما ديده بوديد، نيستند و
«تغييرات بسياري» كردهاند. چه تغييري؟ اما نميگويند.
البته اينجا مينا احدي، از سر هيستري
كه نسبت به مجاهدين دارد، بند را آب داده است.
مي گويد: مجاهدين باعث كشته شدن صدها
نفر شدهاند.
يعني رژيم تقصيري نداشت. اگر اين
عمليات را انجام نميدادند، خوب رژيم هم آن صدها جوان را نميكشت! (بگذريم كه باز
هم به سود رژيم دهها هزار قرباني جنايتهاي نظام آخوندي را به صدها تن كاهش داد).
باز هم يك «هديه وزين» خانم سخنگوي محترم يك حزب كمونيستي به رژيم. انگار جناب
ايشان، پاك سخنگوي هيأت وكلاي مدافع رژيم است.
آيا حزبش و ليدرش خبر داشت كه اين رسوايي را به
بار خواهد آورد؟
در تمام دوران مقاومت ضدفاشيستي در
تمام كشورهاي اروپايي از فرانسه تا ايتاليا و بلژيك و چك و اسلواكي تا لهستان و
نروژ، همه جا چه نيروها و افكار تسليم طلبي، كه خود را مقاومت هم ميناميدند، هر
عمليات مقاومت مسلحانه اين كشورها را به خصوص در ضربههاي سنگين به قواي اشغالگر
هيتلري را بر نميتافتند و استدلال ميكردند كه اگر فلان عمليات انجام شود، هيتلر
و مشاورانش ديوانه ميشوند و دست به كشتارهاي وسيع و قتل عام اهالي ميزنند.
اما مقاومت ضدفاشيستي اين كشورها، آري
همان «مقاومت» كه مينا احدي و حزبش از واژهاش دچار اگزما و كهير مي شوند و در
برابرش «ويار خانواده» ميگيرند، هرگز به اين ايرادهاي بني اسراييلي تسليمطلباني
كه ميخواستند در سايه فاشيسم به زندگي آرام خود ادامه دهند، اعتنايي نكردند.
اكنون ميراث آن وادادگان و تسليمطلبان
به مينا احدي و حزب كمونيست كارگري رسيده تا كشتارهاي ضدبشري اين رژيم را هم به
حساب مقاومت و اراده رزمندهي راهنماي مجاهدين خلق بيندازد.
دوم: احدي در اين نامه مدعي است كه
مجاهدين خلق: «تعداد و کثرت کشته ها را دلیلی بر حقانیت خود میداند و پاتسلت هم از
اين پرنسيب دفاع مي كند».
وقتي ميخواهي كمبود و ضعف خودت را
پنهان كني، ناگزير از قلمفرسايي و سخن سرايي معكوسِ نقطه قوتي هستي كه ديگران
دارند و تو نداري؟
اگر همين پرداختن بهاي مبارزه و
ايستادگي در برابر رژيم نباشد چگونه مي توان فهميد كه هركس چقدر حقانيت دارد؟ چه
معيار ديگري هست؟ مگر بخواهي بگويي كه اين مجاهدين از صدر تا ذيل يك عده آدمهاي
ساديك و مازوخيست هستند. اين روانكاويِ خوردنيتر و بهتري نسبت به آن اباطيل
فرآورده دستخالي شما در عرصه سياسي و مردمي نيست؟
اگر تعداد فحاشي ها و دروغ هاي مينا
احدي عليه مجاهدين خلق را بشماريم، حقانيت او و حزبش را ثابت كردهايم؟
ما بي صبرانه بايد منتظر باشيم و
فراخوان بدهيم كه خانم احدي لطفا به ما بفرماييد چه چيزهايي را بايد دليل حقانيت
مبارزاتي به طور عام و حقانيت يك نيروي مشخص بهطور خاص بدانيم؟
شما يك مبارزه مرگ و زندگي بين يك ملت
و كشور با رژيمي كه انقلاب آن مردم و كشور را با زور و فريب به يغما برده را؛
چگونه مي توانيد بدون پرداخت بهاي آن پيش ببريد؟ اين كه چه تعداد قرباني بايد
بدهيد را شما نميتوانيد به طور تاجرمنشانه تعيين كنيد. سبعيت و درندگي رژيم حاكم
است كه تعيين كرده براي اين كه در قدرت بماند به هر ميزان خونريزي نياز دارد. شما
تنها مي توانيد بگوييد كه اهلش هستيد يا نيستيد؟
آيا ميتوانيد به آب دريا بزنيد و خيس
نشويد؟
ميتوانيد با اين رژيم وحشي و درنده و
خونخوار در بيفتيد و انبوه و دهها هزار قرباني و كشته ندهيد؟
اصلا كمونيست بودن به كنار، كي تو گفته
تو با اين انديشه و نگرش اهل مبارزه هستي؟
آيا جز اين است كه در اين مبارزه سهم و
دين ادا نكردهي خود را پردهپوشي ميكني؟
همين يك جمله مينا احدي آيا گواه آن
نيست كه حزب كمونيست كارگري با جماعت وادادگان تاريخي مثل باند ارتجاعي راه كارگر
و خيانتكاران آدمفروش و وابسته به رژيم اكثريتي (مثل بهزاد كريمي) شريك و سهيم و
همكاسه گشته است؟ آنها مگر در كنار ميرحسين موسوي، يك مبارزه بيهزينه را تبليغ
نكردهاند و نميكنند؟
چرا رك و پوست كنده حرف خميني را تكرار
نميكني كه گفت: خودشان را شكنجه ميدهند و ميگويند ما داديم.
در كدام يك از عمليات تروريستي برون
مرزي اطلاعات و نيروي قدس، اين رژيم نگفته، خودشان كشتهاند؟
بعضي جاها واقعا ديگر مشخص نيست كه
مينا احدي سخنگوي رژيم است يا حزب كمونيست كارگري؟
فردي با اين سطح نازل از دانش
اقتصادي-اجتماعي و درك بسيار پس افتاده سياسي و اين عقب ماندگي در فهم برابري و با
اين درجه از كثافتكاري اخلاقي در دروغ و جعل و پشت هماندازي چگونه و چرا به سطح
سخنگوي يك حزب كمونيستي رسيده است؟
اگر به حساب خود فرد بگذاريم، چگونه
حزب كمونيستي است كه طي ساليان به چنين فردي ميدان داده و اكنون ناگزير از باج
دادن به اوست؟ بدون كمترين كنترلي بر رفتار و گفتارش براي اعمال سياستهاي مصوب
پلنوماش؟
·
آيا مينا احدي سخنگوي جمهوري اسلامي است؟
اين جمله هاي مينا احدي را بخوانيد:
«من نمیدانم بقیه سیاستمداران چرا و به چه دلیل از این سکت دفاع میکنند آنچه باز
در افواه عمومی مطرح است، اینست که در این زمینه هم پولهایی که اسپانسور این
سازمان و از جمله عربستان سعودی میپردازد، نه فقط برای آوردن لشکرهایی از مردمی که
قبلا برای یک روز دیدن پاریس با امکانات این سازمان سفر کرده و چند ساعت هم پرچمی
را در مراسم تکان میدادند، خرج میشد و اینرا هر ایرانی میداند و حتی رادیو فردا و
بی بی سی هم در این مورد برنامه هایی پخش کرده اند، اکنون گفته میشود بخشی از
پولها نیز درزمینه دعوت از سیاستمداران بازنشسته و .. خرج میشود».
چه خوب! كمونيسم كارگري كه سرآمد تمام
علوم پنهان و آشكار زميني و آسماني است، اندكي فروتني پيشه كرد و درباره يك
چيزگفت: «نميدانم»!
خانم سخنگو ميداند كه ندانستن عيب
نيست ولي نميداند كه نپرسيدن و بي پژوهش حرفزدن به رسوايي ميانجامد؟
چگونه سخنگوي يك حزب كمونيستي مي تواند
«افواه عمومي» را به جاي تحليلش از شرايط جامعه ايران و اوضاع سياسي رژيم قرار
دهد؟ مگر اين حزب و سخنگويش از شايعه پردازان و هشتگسازان فيك شبكه هاي اجتماعي
ارتزاق سياسي ميكند؟ وقتي ميگويم سطح نازل سياسي اين خانم شگفتآور است، از همين
گونه چيزهاست.
در يك حساب سرانگشتي ببينيد چندبار
حرفهاي رسانههاي رژيم و سايتهاي وزارت اطلاعات و نيروي قدس رژيم در همين چند سطر
توسط مينا احدي تكرار شده است؟
1. «سكت» ترجمه انگليسي يا فرانسوي واژهي
آخوندپسند «فرقه»
2. پول گرفتن از عربستان سعودي (ورد زبان
امام جمعهها و سايتهاي اطلاعات و نيروي قدس)
3. لشكرهاي مردمي براي ديدار از پاريس كه
پرچمي هم تكان بدهند! (نوعي پماد براي كاهش سوزش نقاط حساس رژيم)
4. استناد به راديو فردا ارگان سازمان
اطلاعات مركزي آمريكا(CIA) كه مثلا «امپرياليستي»
هم هست!
5. استناد به بي.بي.سي كه پيشتر همگوني «بيبي»هايش
را با «بيبي»هاي حزب كمونيست كارگري ديديم.
6. و البته هر ايراني ميداند كه حرفهاي
خانم سخنگو كپي حرفهاي رژيم است.
راستي خوانندگان گرامي، يادتان هست كه
مادر به بچهها و اهل فاميل گفت: «نگفتم روزنامه ها دروغ ميگويند، آنها ميآيند»
(فيلم سينمايي مسافران ساختهي بهرام بيضايي) و ديديم كه با چه شكوهي آمدند.
·
و اما ماجراي«آفتابهدار مسجد شاه»!
يك بخش ديگر از آنچه مينا احدي نوشته
درباره سخنراني مريم رجوي و پايگاه اجتماعي مجاهدين خلق در داخل كشور است. وي در
اين بخش سطح نازل ادراكش از مسأله حجاب و
مذهب و خواست توفنده برابري زنان در ايران را به نمايش گذاشته و دروغهاي
رژيم جمهوري اسلامي (آخوندي) را عليه مجاهدين غرغره كرده است. همچنين همدستي خودش
و همگنانش با سايبري هاي رژيم در يك هشتگ كثيف و رذيلانه كه گوياي لومپنسم حاكم بر
انديشه اوست را نشان داده، كه در بخش سوم و پاياني اين نوشته به آن خواهم پرداخت و
راز مگوي او در اين زوزه كشيدنها بر ضد مجاهدين خلق و مريم رجوي را خواهم گشود.
مينا احدي به نماينده پارلمان آلمان مينويسد:
«آیا شما اسم مرا تا کنون نشنیده اید و آیا از دوستان آلمانی خودتان نمیتوانید
بپرسید در آلمان و در بیست سال گذشته از من چه دیده و یا از کارهای من چه شنیده
اند. این لغزش شما واقعا تاسف آور است و من از بقیه خواهم خواست در این مورد هم
بشما تذکرات لازم را بدهند».
ملاحظه مي كنيد: گفته بودم كه در
عصرپاندومي هستيم. قدرت نمايي هاي پوشالي رژيم هم از واگيرهاي عصر ماست. اين
حرفهاي خانم احدي مرا به ياد نامه خميني به گورباچف انداخت كه آيت الله جوادي آملي
آن را با خودش به مسكو برد!
حرف خانم احدي به اين معني است كه: من
كه پناهنده آلمان و از يك حزب ضدمذهبي هستم، چنان قدرتي دارم كه حتي بيسمارك
(صدراعظم افسانهيي آلمان) هم در خواب نميديد. اگر يك نماينده مجلس فدرال آلمان
از حزب دموكرات مسيحي (با اين پسوند مذهبي لعنتي گوربهگوري!!) اسم مرا نشنيده
دچار «لغزش» شده و «تذكر لازم»!!
مي گويند از روشهاي يكي از پدرخواندههاي
مافيا در آمريكا اين بوده كه وقتي مي خواسته كسي را سربه نيست كند، ميگفته بايد
«تذكرات لازمه» را به او بدهيم.
يا در ماجراي قتلهاي زنجيره يي روايت است كه سعيد امامي، كساني را كشت كه به او گفته بودند: آقا از فلاني خوشش نميآيد. همين جمله براي سعيد امامي نشانه فرمان و حكم شرعي ترور بود.
يا مافياي قضاييه و سپاه پاسداران در
ايران امروز، وقتي ميخواهد كسي را سر به نيست كند مي گويد: بايد با او برخورد
شود!
يك مقام اطلاعاتي-امنيتي رژيم هم
درباره قتل ندا آقاسلطان گفت: نظام كه تعارف ندارد، با هركس بخواهد «برخورد» ميكند.
اين دختر به خواهر يكي از مجاهدين اهل مازندران شباهتي داشته و آن بسيجي اشتباهي
گرفته است.
مثلا از روي اين كه حسين دهباشي برنامه
ساز رژيمي گفت: با مجاهد خلق علي باكري در زمان شاه برخورد شد، بهسادگي ميشد
فهميد كه دهباشي آدم اطلاعاتي_امنيتي رژيم و وردست بازجوها و همكار تروريستهاي
رژيم است.
حالا خانم مينا احدي خودش بايد بگويد
چرا در اينجا به شيوه «انتقام سخت» خامنهاي، قدرتنمايي ميكند؟
ما از روي كلمه «لغزش» مي توانستيم
دريابيم كه خانم احدي مثل آن پدرخوانده مافيايي در آمريكا يا مثل ولي فقيه در
ايران، در نتيجه يك «خطاي انساني» آقاي پاتسلت دموكرات مسيحي را با «لغزش تأسفآور»ي
از پلكان يا بالكن مثلا آپارتمان مسكونياش يا از بالاي بونداستاگ «تذكرات لازمه»
خواهد كرد.
تا پاتسلت باشد كه خانم مينا احدي را
در آلمان بشناسد. اگر آنجلا مركل را نشناسد يك حرفي، ولي ديگر حق ندارد خانم احدي
را نشناخته بگذرد.
حالا يك نمونه ديگر از گفتار گهربار
خانم سخنگو در كانال تلويزيوني حزب بشنويم، تا ماجراي «آفتابه دار مسجد شاه» را
دريابيم:
مينا احدي، بعد از مقدمه «بيبي سيما
بهاري» ميگويد: «وقايع جديد اين طوري شروع شد كه سازمان مجاهدين خلق روز 17ژوييه
كنفرانس آنلاين پخش ميشد كه تعداد زيادي از شخصيتهاي خارجي از كشورهاي مختلف را
دعوت كرده بودند و من كه نگاه مي كردم ديدم كه آقاي مارتين پاتسلت كه يكي از
مقامات دولت آلمان هستند و در پارلمان آلمان عضويت دارند و از كساني است كه
در بخش حقوق بشر پارلمان فعاليت مي كند
سخنراني كرد در تظاهراتي كه همزمان با اين نشست آنلاين سازمان داده بودند و آقاي
پاتسلت گفت كه خانم رجوي رئيس جمهور برگزيده مقاومت ايران ميتواند، آينده بهتري
را براي ايران بياورد و خيلي پوزيتيو و از رئيس جمهور بودن مريم رجوي. براي من
خيلي عجيب بود با اين كه مي دونستم خيلي از مقامات دولت بخشا هم به خاطر هداياي
خيلي وزيني كه از سازمان مجاهدين ميگيرند، ميروند برايشان سخنراني ميكنند، فكر
كردم كه در كشور آلمان يك نامه سرگشاده مي نويسم به زبان آلماني براي آقاي پاتسلت
و توضيح مي دهم كه اين سازمان چه طوري هست و اگر مي خواهد بيشتر در جريان قرار
بگيرد، پيشنهاد ميكنم كه با ماها ملاقات بكند و بيشتر در جريان اخبار ايران قرار
بگيرد و در يك نامه سرگشاده نوشتم كه روي اسب بازنده شرط بندي نكند. اين نامه
سرگشاده را فرستادم براي بسياري از مقامات دولت آلمان كه بعد از آن، اين دور جديد
جدل با مجاهدين شكل گرفت».
اگر اندكي به اين جملهها با دقت
بيشتري بنگريد، خواهيد ديد كه ايشان در محكمكاري كمونيستي خود، نامه سرگشاده را براي مخاطبان ارسال
كرده(چه روشهاي ديپلوماتيك مضحكي؟) و خواهيد ديد كه ديگر در اين كنفرانس آنلاين كه
مينا احدي داشته ميديده، از چند چيز اصلا خبر گفتني وجود ندارد. مثلا:
- تعداد كشورهايي كه از آنها در اين كنفرانس آنلاين پخش شده
چند تا بودند؟
- تعداد افرادي كه در اين كنفرانس آنلاين بوده اند، مشخصا عدد
سي هزار كاربر چه شد؟
- چرا ديگر اين سي هزار نفر همان سكت بسته و... با لباس هاي
متحدالشكل نيستند؟
- خانواده هاي هوادار مجاهدين كه او مدعي است نابود شدهاند
چرا در اين تصويرها كنار هم نشستهاند؟
- تعداد شخصيتهاي خارجي كه آنلاين بوده اند به هزار نفر ميرسيده
- كنفرانس دو روزه نبوده بلكه سه روز به درازا كشيده است.
- اينها ديگر كساني نبودند كه براي ديدار از پاريس رفته باشند،
پرچمي هم تكان بدهند!!
- همزمان در دروازه براندنبورگ هم در برلين تجمع ايرانيان بوده
و در آنلاين هم حضور داشتهاند.
بعد خانم احدي در اين مراسم يك شخصيت
آلماني را ديده كه در دولت و حزب حاكم آلمان نقش مهمي دارد و در فعاليتهاي حقوق
بشري پارلمان آلمان هم فعاليت مي كند. پرسيدني ها زيادند. ازجمله:
- چرا خانم سخنگو يك سبزاللهي آلماني (مسئولي در حزب به اصطلاح
چپ سبزها كه با رژيم معامله و مغازله دارند) يا يك سوسيال_دموكرات بلژيكي يا
فرانسوي يا كانادايي را انتخاب نكرد؟
- اگر مي خواسته با مارتين پاتسلت كه ايشان را نميشناخته
ملاقات كند و در مورد مجاهدين روشنگري كند چرا نامه سرگشاده نوشته است؟
- مگر نامه سرگشاده را براي افكار عمومي نمينويسند و آن هم
مگر نه در شرايطي كه امكان گفتگوي متقابل سياسي به بن بست رسيده و عملي نباشد؟
- چرا قرار ملاقات براي گفتگوي سياسي و روشنگري را به جاي دفتر
پاتسلت يا زوسموس رسانهيي كرده؟
در زبان شيرين فارسي پند سهگانهيي هست
كه نميدانم در آلماني كه لابد خانم احدي به آن مسلط است چه معادلي دارد؟ مي گويد:
به سه چيز نزديك نشو: يكم ديوار شكسته، دوم سگ درنده و سوم زن سليطه!
- چرا خانم احدي تصور كرده كه آقاي مارتين پاتسلت او را نخواهد
پذيرفت؟
- آيا خانم احدي، از توصيفها در مورد مريم رجوي و آلترناتيو
شوراي ملي مقاومت چنان برآشفته كه گفته ديگر فقط وقت آن است كه ما قشقرقي بر پا كنيم. حالا براي چي؟
- آيا فكر كرده كه اگر قشقرق كند، مجاهدين ديگر از اين برنامه
ها نميگذارند و شخصيتهاي خارجي ديگر از مجاهدين حمايت نخواهند كرد؟
آها فهميدم: ايشان كه ديديم روح
بيسمارك در او حلول كرده، قدرت نمايياش در همين حد است كه بگويد:
يا ايها الپروسيون و الپروسيات، در اين
كشور كه منِ بيسمارك ايراني، پناهنده هستم از اين كارها بر حذر باشيد، چون اينجا
چيز پندآموزي شبيه يك ديوار شكسته هست كه عنقريب بر سرتان آوار ميشود!
هر جا از اين اتفاقها بيفتد به خودشان
مربوط است ولي مملكت محروسه پروس، زير نگين من است.
حالا بشنويم از مسجد شاه:
ميگويند در زمانهاي نه چندان دور، در
مسجد شاه وسط محله بازار تهران، يك آبريزگاه عمومي (توالت) بزرگي ساخته بودند كه
شايد هنوز هم باشد. پيرمردي جلو درب آن جا مينشسته و پياپي به اين و آن تذكر ميداده
كه مگر من اين جا نيستم؟ چرا از من نپرسيدي كدام آفتابه را برداري؟ يا چرا آن
آفتابه كه من گفتم را برنداشتي؟
پيرمرد اگر روزانه چند بار اين قشقرق
را به پا نمي كرده، اموراتش نميگذشته و اصلا احساس نميكرده كه بدون اين قشقرقها
دارد مبارزه مي كند و براي رهايي طبقه كارگر كاري از دستش بر ميآيد.
به همين دليل به يك ضرب المثل تهراني
تبديل شده و به كسي كه خودش را مالك و صاحب چيزي و جايي و امري ميداند، و از
ديگران بابت آن تملك و تصاحب نسق ميگيرد، گفته ميشود: آفتابه دار مسجد شاه شده
است!
حالا مينا احدي كه خودش را سكاندار
كشتي حقوق بشر در ايران ميداند و همه مقامهاي ريز و درشت آلمان او را بايد
بشناسند و گرنه «تذكرات لازمه» ميگيرند، شاهد برنامهيي باشد كه در آن يك آلماني
فعال حقوق بشر از برنامه مريم رجوي كه روسري به سر دارد، دفاع كند؛ او همين طوري
ساكت بنشيند و قشقرق به پا نكند؟
محال است بگذارد اين كار بدون قشقرق
پيش برود. بگذار تا همه اهل پروس قدرتنمايي بيسمارك قرن بيست و يكم را ببينند.
حالا اين قسمت يعني 5دقيقه ابتداي
گفتگوي «بيبي»هاي حزب كمونيست كارگري را ببينيد كه بقيه عقده گشاييهايش بينياز
از توضيح است تا در هفته آينده به بخش سوم و پاياني و سرنوشت قشقرقي كه مينا احدي
به پا كرده بپردازيم.
(پايان بخش دوم)
-----------
(*). جن جنون: يك تعبير
يا اصطلاح مشهور عربي هم در ادبيات و هم در افواه مردمي است معادل فارسي اش
«ديوانه شد، ديوانه شدني» است. مثلا مي نويسند: «لقد جن جنون ... عندما سمع
بالخبر» كه يعني «فلان فرد به محض شنيدن فلان خبر ديوانه شد».
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر