خبرها و دیدگاهها در مسیر سرنگونی فاشیسم دینی

بعد از دو سال راز قتل فجيع و سوزاندن مريم فرجي دختر شورشگر كرمانشاهي آشكار مي شود

 

وكيل مجاز در پرونده هاي سياسي و امنيتي چگونه در پوشاندن اين جنايت همكاري داشت؟

توييت ماله كشي و چاپلوسانه اين به اصطلاح وكيل به سردبير روزنامه قضاييه رژيم در زير ببينيد:

اين وكيل همدست قضاييه آخوندها در خانوادگي و شخصي وانمود كردن قتل مريم فرجي نقش فعالي داشت و بارها در توييتر حتي احتمال قتل سياسي را تكذيب كرد.

خواهر «مریم فرجی»، از دستگيرشدگان قيام ديماه96 كه 6ماه بعد از قيام در تیرماه سال ۱۳۹۷ به طرز فجيعي به قتل رسید، از ايران خارج شده و بر آن است كه قتل خواهرش یک قتل برنامه‌ریزی شده و دولتی بوده است.
خواهر مريم فرجي، ليلا فرجي نام دارد و از آن چه شاهد بوده و بر سر خانواده شان آمده صحبت كرده است.
مریم فرجی، دانشجوی رشته کارشناسی ارشد مدیریت بین‌الملل روز دوازدهم دی ۱۳۹۶ در جریان اعتراضات مردمی بازداشت شد و مدتی را در زندان گذراند. پس از آن از سوی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی «احمدزاده» به تحمل سه سال حبس تعزیری و دو سال ممنوعیت خروج از کشور محکوم شد.
او روز چهاردهم تیر ۱۳۹۷با ماشین شخصی از منزل پدرش بیرون رفت و هرگز به خانه برنگشت. چندی بعد جسد دفن شده‌اش در حالی که صورتش را با اسید سوزانده بودند، در یک باغ دور افتاده در حاشیه شهر کرج پیدا شد. روز ۲۴ تیر وکیل پرونده او به رسانه‌ها گفت مریم توسط نامزدش با انگیزه‌های مالی به قتل رسیده است.
(اين ها همان وكلايي هستند كه قضاييه رژيم فقط به آنها اجازه مي دهد در پرونده هاي سياسي وارد دفاع از متهمان شوند)
لیلا فرجی می‌گوید: «خواهرم اصولا نامزدی نداشت و او به شدت تحت فشار و رصد دستگاه‌های امنیتی بود.»
لیلا افزوده است كه توسط افراد امنيتي رژيم در داخل ايران وادار به سکوت شده و حتي با اين كه برخي به او توصیه کرده‌اند مراقب باشد چون دولت ترکیه روابط حسنه‌ای با دولت ایران دارد و امکان بازگرداندن افشاگران به ایران هست. اما ليلا نمی‌خواهد خون به ناحق ریخته شده خواهرش پایمال شود و نامش با یک پرونده ناچیز شخصی به فراموشی برود.
ليلا مي گويد:
از همان روز اولی که مریم بازداشت شد و مورد بازجویی و شکنجه قرار گرفت، به او پیشنهاد همکاری دادند اما نپذیرفت. او را مورد آزار جنسی و ضرب و شتم فیزیکی قرار دادند. بعد از آزادی هم دست از سرش برنمی‌داشتند و مدام رصدش می‌کردند. تا آخرین روز زندگی به او پیامک تهدیدآمیز می‌دادند و تلفن می‌زدند. مدت کوتاهی بعد از اعلام حکم دادگاه مفقود شد و بعد گفتند جسدش پیدا شده است! پس از آن بود که یک نفر را که اصلا ربطی به خانواده ما ندارد، به عنوان قاتل و نامزد او معرفی کردند و هنگام خاک‌سپاری هم اجازه مداخله به ما ندادند. حتی نگذاشتند از صورت خواهرم عکس بگیریم. اگر ماجرای قتل خواهرم شخصی بود، چرا ما با این همه ابهام و کنترل مواجه بودیم؟ چرا ما را به حال خودمان رها نمی‌کردند؟
مریم همیشه در مقابل رنج آدم‌های پیرامونش مسوول بود. به لحاظ شخصی، آرام و قرار نداشت تا به دیگران کمک کند. اولین بار که توجه ما به فعالیت‌های او جلب شد، هنگام جمع‌آوری کمک‌های مردمی در زلزله کرمانشاه و خرید کانتینر برای زلزله زدگان بود. مریم به همت خودش و با جمع‌آوری کمک‌های مردمی، چندین کانتیتر خرید. از همان جا تحت رصد قرار گرفت و شروع کردند به دادن تذکر کتبی و شفاهی. او با این که از یک خانواده کارگر و کم درآمد سر بر آورده بود اما مدیر موفق یک شرکت تولیدی در شهریار بود و از کارش رضایت خاطر داشت.
در نهایت استقلال و با کمک دوستانش، با پرداخت وام‌های مختصر یا ایجاد کارگاه‌های خانگی برای توانمندسازی زنان تلاش می‌کرد. زنانی که مورد خشونت بودند را نیز راهنمایی می‌کرد. ما هرگز فکر نمی‌کردیم مریم را به خاطر فعالیت در حوزه آسیب‌های اجتماعی، خطری جدی محسوب کنند. چرا باید زنی که با دوستانش گروه‌های مطالعاتی تشکیل داده بودند یا صرفا برای توانمندسازی زن‌ها در مورد حقوق‌شان آموزش می‌دادند را زندان کرد؟
مريم ازهمان روزهای اول دی ماه به جریان اعتراضات پیوست و روز دوازدهم
او را وسط خیابان گرفته و حسابی هنگام دستگیری كتك كاري كردند؛ به حدی که بعد از آزادی به خاطر کتک‌های وسط خیابان دچار گردن دردهای شدید شده بود. بعد هم او را به بند ۲۰۹ «اوین» منتقل کردند. به ما خبر ندادند که بازداشت شده.
ليلا درباره نقش خودش در پيداكردن خواهرش در زندانهاي رژيم مي گويد: مرا فرستادند اداره اماکن نیروی انتظامی در خیابان «وزرا» که در آن‌جا گفتند این‌جا نیست. به «پلیس امنیت» رفتم، گفتند این‌جا هم نیست. به «پلیس فاتب» رفتم در حوالی خیابان «انقلاب» که گفتند چنین شخصی را بازداشت نکرده‌ایم. یک هفته بعد از دستگیری بود که رفتم دادسرا و شروع کردم به سر و صدا کردن. وقتی دیدند من داد و هوار می‌کنم، تازه بعد از یک هفته گفتند خواهرتان در زندان اوین نگهداری می‌شود. عصر همان روز بود که اجازه دادند مریم چند دقیقه در حد اظهار سلامتی به خانه زنگ بزند و تازه ما آن روز فهمیدیم که زنده است. ۱۱ روز بعد از بازداشتش بود که گفتند وثیقه بیاورید.
خواهرم مریم بعد از آزادی به شدت بدحال بود. تمام پوست لبانش را جویده بود. آن روزها با پدر و مادرم در کرج زندگی می‌کرد و بعد از بازنشستگی پدرم، عملا نان‌آور خانواده بود. بعد از مرگش، کمر پدرم که یک کارگر ساده بود، شکست چون او به همت و حمایت مریم امید داشت. اولین موضوعی که بعد از آزادی او متوجه شدم، رنجی بود که از تحقیرهای بازجویی می‌برد. بازجوها به او گفته بودند تو فقط یک زن فاسد و هرزه هستی. او که همه عمرش مقید به اخلاق بود، از این تهمت‌ها بسیار رنج می‌برد. به او ‌گفته بودند تو آمده‌ای به خیابان برای این که کسب نام کنی! بعدها برایم تعریف کرد که حین بازجویی به او که مدت طولانی غذا نخورده بود، ‌گفته بودند احتمالا مواد مخدر مصرف می‌کنی که دهانت بو می‌دهد.
دختری را که نسبت به شرایط اجتماعی پیرامونش اعتراض داشت، تبدیل کرده بودند به دختر هرزه‌ای که مستحق انواع و اقسام انگ‌ها و داغ‌های سوزنده باشد.
مريم فرجي حین بازجویی مورد آزار جنسی قرار گرفته بود. به من گفت در شرایطی که دست‌هایم با دست بند بسته بودند، بدنم را برای آن که تحقیرم کنند و مقاومتم را در هم بریزند، دستمالی می‌کردند.
وقتی به صورت بازجو تف انداخته بود، بازجو عصبانی شده و چنان او را مورد ضرب و شتم قرار داده بود که بعد از آزادی هنوز هم آثار کبودی‌ها روی بدنش باقی مانده بودند. البته همه این‌ها در مقابل آزارهای بعد از آزادی چندان هم بد نبودند.
هر جا که می‌رفت، مدام به او زنگ می‌زدند که می‌دانیم الان کجایی. می‌گفتند می‌دانیم قصد داری کوه بروی یا داری می‌روی سر کار، می‌دانیم دنبال هرزگی هستی یا با فلانی و فلانی ارتباط داری. زنگ می‌زدند که الان فلان جا هستی؟ مدت کوتاهی بعد از آزادی، قاضی احمدزاده او را محکوم کرد. او گفته بود تو لیدر و سازمان دهنده بوده‌ای و همین که گوشی تلفن همراهت نداشتی و تلفنت کاملا پاک بوده، نشان می‌دهد که باتجربه و آموزش دیده هستی!
چند باری دفتر پی‌گیری با تلفن احضارش کردند که گفت نمی‌آیم، باید احضاریه رسمی بدهید. با شماره‌های ناشناس تهدیدش می‌کردند.
زمانی که مریم مفقود شد، من آواره کلانتری‌ها، پزشکی قانونی و بیمارستان‌ها شدم. با من برخورد خوبی نمی‌کردند. می‌گفتند زمانی که خواهرت زندان بود، با رسانه‌های بیرون از ایران مصاحبه کرده‌ای. حدود ۱۲ روز از مفقود شدن مریم گذشته بود که زنگ زدند و گفتند یک جنازه پیدا کرده‌ایم. جایی که آدرس دادند، منطقه‌ای دورافتاده حوالی «فردیس» کرج بود و صورت جسدی که نشانم دادند، با اسید سوزانده شده بود.
گفتند یک نفر را هم پیدا کرده‌ایم که تصور می‌کنیم قاتل باشد. تا قبل از آن، ما اطلاعی از نامزد احتمالی مریم یا کسی که مریم با او مرتبط باشد، نداشتیم. من گفتم این قاتلی که می‌گویید، چه کسی است؟ یک نفر را نشان دادند که همسایه ما بود؛ جوان خلاف‌کار و شرخری که پدرش را سابق بر این به جرم حمل چندین کیلو مواد مخدر اعدام کرده بودند و هیچ‌گونه سنخیتی با مریم و شخصیتش نداشت.
مریم دختری سخت‌کوش، بسیار برنامه‌ریز، با فکر و مدبر بود. به علوم و فنون دفاع شخصی وارد و دختری عاقل و آینده‌نگر بود. خواهرم اصلا با آن فرد مرتبط نبود. من از همان آغاز این ادعا را باور نکردم.
اگر یک قتل عادی رخ داده و یک نفر تحت عنوان نامزد مریم او را کشته بود، چرا آن روز که مرا برای شناسایی جسد برده بودند، تمام منطقه توسط ماموران لباس شخصی کنترل می‌شد؟ چرا زمان خاک‌سپاری مریم، دورتا دور محل خاک‌سپاری تحت کنترل بود؟
به نظرم من، نسبت دادن این فرد معلوم‌الحال به مریم، برای كاستن از ارزش و اعتبار آن دختر بود. می‌خواستند بگویند این دختر که آمده وسط خیابان و معترض بوده، با چنین شخصی مرتبط و نامزدش چنین فرد معلوم‌الحالی بوده. آن‌ها از مریم در حین بازجویی کینه به دل گرفته و برنامه ریخته بودند که او را از بین ببرند. می‌خواستند کل ماجرا را یک قتل ناموسی جلوه بدهند. بعد از قتل هم حتی از رسانه‌های دست چندم‌شان برای تبلیغ این ماجرا که قتلی شخصی رخ داده است، استفاده کردند.
آن‌جا بودیم اما همه چیز یک جور مبهمی بود. خواستم پيكر خواهرم را خودم بشويم اما به ما اجازه ندادند بدن خواهرم را ببینیم.
صورت خواهرم از محل رستنگاه مو با اسید سوزانده شده بود تا قابل شناسایی نباشد اما هیچ اشاره‌ای به این مساله در برگه پزشکی قانونی نشد. علت مرگ، خفگی اعلام شد.
آن مرد انتخاب شده و پایش را به ماجرا کشیده بودند؛ یک جور مهندسی غیرمستقیم برای قتل یک فرد معترض. این جوری، رد خودشان را پاک می‌کردند و چون طرف هم سابقه‌دار بود، لابد وعده‌هایی داده شده بود. کما این که رسانه‌های خودشان هم نوشته بودند اوضاع مالی پدر من در حدی نیست که تفاضل دیه را بپردازد؛ یعنی تا این حد از جزییات خبر داشتند.
فرد قاتل هم همیشه آنلاین است و خانواده‌اش که همسایه خانه پدری من هستند، نه تنها عذرخواه نیستند بلکه حتی والدین مرا برای گرفتن رضایت تهدید می‌کنند و عرصه را بر خانواده‌ام تنگ کرده‌اند.
چرا در برگه پزشکی قانونی هیچ اشاره‌ای به سوختگی صورتش با اسید نشده بود؟ چرا وقتی می‌خواستم از صورت خواهرم عکس بگیرم، مانعم شدند؟ همان جا تهدید کردند که اگر بخواهیم شلوغ کنیم، جنازه را به ما نمی‌دهند تا خاک کنیم! اصلا چه طور پرونده قتل خواهر من به سرعت رسیدگی شد و در نهایت شلختگی، رای را صادر کردند و قاتل هم مشخص شد و گفتند اعتراف کرده است؟
وقتي می‌خواستم معترض شوم، هم توسط وکیل پرونده و هم توسط بسیاری دیگر از اطرافیانم تشویق به سکوت شدم. شاید هم وکیل پرونده تحت فشار و تهدید بود یا این که نگران من و خواهرانم بود. به هر حال نگذاشتند حقایق پشت پرده را بگوییم. اما همین هم شک برانگیز بود؛ این که چرا مدام مرا کنترل می‌کردند مبادا با کسی گفت‌وگو کنم.
بعد از آن هم سعی کردم اما برای رسانه‌ها ماجرای مریم جذابیت چندانی نداشت چون او دختر یک کارگر بود و پدر و مادرم اهل گفت‌وگو با رسانه‌ها نبودند. ویترین لوکسی در کار نبود. به همین دلیل هم وجدان جمعی در مورد یک خانواده بی‌اهمیت تصمیم گرفت همان ماجرای قتل توسط نامزد غیرتی را بپذیرد و جریان تمام بشود. اما من مصمم هستم تا روشن شدن تمام زوایای ماجرا سکوت نکنم».(برگرفته از مصاحبه ليلا فرجي با ايران واير)






اشتراک:

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نوشته‌های پر بیننده

حمله گارد ضدشورش به کارگران آذرآب اراک با باتوم و گاز اشک‌آور

حمله گارد ضدشورش به کارگران آذرآب اراک با باتوم و گاز اشک‌آور
دوازدهمین روز تجمع و اعتراض کارگران آذرآب اراک به خشونت کشیده شد. بدنبال تجمع و اعتراض کارگران آذرآب اراک در روز یکشنبه ۲۸ مهرماه ۹۸ ماموران نیروی انتظامی به همراه نیروهای ضدشورش از ساعت ۳ بعدازظهر امروز یکشنبه28مهرماه به کارگرانی که تجمع کرده بودند حمله ور شدند.
آنها برای پراکنده کردن کارگران با شلیک گاز اشک آور به کارگران حمله کردند.
گارد ضد شورش با باتوم شماری از کارگران را مجروح و مصدوم کردند. نیروهای امنیتی شیشه‌های ساختمان کارخانه و خودروهایی که در محل کارخانه پارک شده بود، را نیز خرد کردند.
این کارگران صبح امروز یکشنبه در دوازدهمین روز اعتراضات خود ریل راه‌آهن شمال به جنوب را مسدود کردند. خواسته کارگران خلع ید از سهامداران فعلی آذرآب و لغو خصوصی‌سازی این کارخانه می‌باشد.
پیش از این نیز روز یکشنبه ۱۴ مهرماه کارگران آذرآب و هپکو جاده ورودی اراک را مسدود کردند. آنها در اعتراض به نحوه واگذاری و فروش این شرکت، دست به تجمع زده و اقدام به بستن میدان ورودی شهر در کیلومتر ۱۲ جاده اراک – تهران کردند.
روز دوشنبه ۱۵ مهرماه نیز کارگران کارخانه آذرآب در اراک در اعتراض به پرداخت نشدن حقوق معوقه شان و تعیین تکلیف نشدن سهامدار، دست به تجمع زدند.
تجمع کارگران با حمله گارد ضدشورش همراه با شلیک گاز اشک آور مواجه شد.
نیروهای گارد ضدشورش به پارکینگ کارخانه آذرآب نفوذ کرده و از ورود پرسنل به شرکت جلوگیری کردند.

دیگر صفحات

دنبال کننده ها